ابن اثیر اطراغا را نام قصبه ای در هندوستان از اعمال بنارس دانسته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 994) ، تکبر کردن، خشم کردن. تطاول، از تخمه باد کردن، کندبینایی چشم، سیاه شدن شب. (از متن اللغه)
ابن اثیر اطراغا را نام قصبه ای در هندوستان از اعمال بنارس دانسته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 994) ، تکبر کردن، خشم کردن. تطاول، از تخمه باد کردن، کندبینایی چشم، سیاه شدن شب. (از متن اللغه)
طراق، صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی آید طراقاطراق: آوازها و صداهای پی در پی، برای مثال چو خورشید سر بر زند زین نطاق / برآید ز دریا طراقاطراق (نظامی۶ - ۱۱۳۰)
طَراق، صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی آید طراقاطراق: آوازها و صداهای پی در پی، برای مِثال چو خورشید سر بر زند زین نطاق / برآید ز دریا طراقاطراق (نظامی۶ - ۱۱۳۰)
این نام در روضات الجنات در ضمن شرح حال معافی بدین سان آمده است:ابوالفرج معافی بن یحیی بن زکریا نهروانی جریری معروف به اطراره. ولی صاحب معجم المؤلفین (ج 12 ص 302) درذیل معافی بن طرار آرد: معافی بن زکریا بن یحیی بن حمید بن حمادبن داود نهروانی جریری معروف به ابن طرار (ابوالفرج). و در همین لغت نامه در ذیل ابوالفرج بنقل ازنامۀ دانشوران آمده است: ابوالفرج بن طرار معافی، و باز در ذیل ابن طراری قاضی ابوالفرج معافی بن زکریاآمده است و بنابرین صورت اطراره معلوم نیست که درست باشد. رجوع به ابوالفرج و ابن طراری و معافی شود
این نام در روضات الجنات در ضمن شرح حال معافی بدین سان آمده است:ابوالفرج معافی بن یحیی بن زکریا نهروانی جریری معروف به اطراره. ولی صاحب معجم المؤلفین (ج 12 ص 302) درذیل معافی بن طرار آرد: معافی بن زکریا بن یحیی بن حمید بن حمادبن داود نهروانی جریری معروف به ابن طرار (ابوالفرج). و در همین لغت نامه در ذیل ابوالفرج بنقل ازنامۀ دانشوران آمده است: ابوالفرج بن طَرار معافی، و باز در ذیل ابن طراری قاضی ابوالفرج معافی بن زکریاآمده است و بنابرین صورت اطراره معلوم نیست که درست باشد. رجوع به ابوالفرج و ابن طراری و معافی شود
نام شهریست به اندلس از اعمال مارده که زیتون بسیار دارد. فرنگیها به سال 543 هجری قمری در عهد علی بن یوسف بن تاشفین آنرا متصرف شدند. (از معجم البلدان). و رجوع به الحلل السندسیه ج 2صص 212- 220 و فهرست آن و روضات الجنات ص 65 شود قصبه ایست در خطۀآراغوان از کشور اسپانیا. (از قاموس الاعلام ترکی) ، آمیزش. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اختلاط. (از اقرب الموارد) ، جماعت، بلا. (ناظم الاطباء). این کلمه از مادۀ فرر و افر هر دو آمده است شهری به اندلس از اعمال مارده. (معجم البلدان).
نام شهریست به اندلس از اعمال مارده که زیتون بسیار دارد. فرنگیها به سال 543 هجری قمری در عهد علی بن یوسف بن تاشفین آنرا متصرف شدند. (از معجم البلدان). و رجوع به الحلل السندسیه ج 2صص 212- 220 و فهرست آن و روضات الجنات ص 65 شود قصبه ایست در خطۀآراغوان از کشور اسپانیا. (از قاموس الاعلام ترکی) ، آمیزش. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اختلاط. (از اقرب الموارد) ، جماعت، بلا. (ناظم الاطباء). این کلمه از مادۀ فرر و افر هر دو آمده است شهری به اندلس از اعمال مارده. (معجم البلدان).
مردم اطرافی، مردم رهگذرو مردم بیگانه و غیرآشنا و ناشناس. (ناظم الاطباء). اجنبی. غریب. ج، اطرافیها، و اطرافیها را در تداول عامه بر ملتزمان و ملازمان و نزدیکان کسی اطلاق کنند، قمری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قماری. (اقرب الموارد) ، دبسی است که در گردن طوق دارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلاصل که در گردن طوق دارند، و ندانم که معرب است یا تازی. (از اقرب الموارد)
مردم اطرافی، مردم رهگذرو مردم بیگانه و غیرآشنا و ناشناس. (ناظم الاطباء). اجنبی. غریب. ج، اطرافیها، و اطرافیها را در تداول عامه بر ملتزمان و ملازمان و نزدیکان کسی اطلاق کنند، قمری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قماری. (اقرب الموارد) ، دبسی است که در گردن طوق دارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلاصل که در گردن طوق دارند، و ندانم که معرب است یا تازی. (از اقرب الموارد)
ابن اثیر در تحفه العجایب آرد که: یکی از بلاد عظیم چین است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 994) ، سخت تاریک و سیاه شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سیاه شدن شب. (از اقرب الموارد) ، تکبر کردن و بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گردنکشی کردن. (زوزنی). صاحب اقرب الموارد در ذیل اسم فاعل آن (مطرخم ّ) معانی مضطجع (بر بستر خوابیده) و غضبان و متکبر و جز اینها را آورده است. رجوع به مطرخم ّ شود
ابن اثیر در تحفه العجایب آرد که: یکی از بلاد عظیم چین است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 994) ، سخت تاریک و سیاه شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سیاه شدن شب. (از اقرب الموارد) ، تکبر کردن و بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گردنکشی کردن. (زوزنی). صاحب اقرب الموارد در ذیل اسم فاعل آن (مطرخم ّ) معانی مضطجع (بر بستر خوابیده) و غضبان و متکبر و جز اینها را آورده است. رجوع به مطرخم ّ شود