جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اطراف

اطراف

اطراف
طَرَف ها، سوها، جهت ها، ناحیه ها، اطراف ها، مقدار ها، مرز ها، جمعِ واژۀ طَرَف، طَرف ها، چشم ها، سوها، جهتها، بهره ها، فایده ها، کمربندها، جمعِ واژۀ طَرف
اطراف
فرهنگ فارسی عمید

اطراف

اطراف
نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج). چیزی نو کردن. (زوزنی). تازه خریدن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، حرکت کردن جوجه در لانه. (از اقرب الموارد). جنبش کردن جوزه در آشیانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اطرغشاش بیمار از بیماری خویش، برخاستن و حرکت کردن و راه رفتن وی. (از اقرب الموارد). در منتهی الارب و ناظم الاطباء و آنندراج این معنی چنین آمده است: ایستادن و برفتار آمدن، رسیدن باران پس از سختی، یقال: اطرغش القوم، ای غیثوا و اخصبوا بعد الجهد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اطرغشاش قوم، باران آمدن و در خصب و فراوانی داخل شدن آنان پس از مشقت و سختی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اطراف

اطراف
نو آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی نو آفریدن. (تاج المصادر بیهقی). اطراف مرد، طرفه، یعنی تازه و نو آوردن وی. (از اقرب الموارد). طرفه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). نو و خوش آینده آوردن. (لغت خطی).
لغت نامه دهخدا

اطراف

اطراف
جَمعِ واژۀ طَرَف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به ’ها’ و ’الف’ جمع نمایند:
بدان تا دو سه خرقه آری بهم
بسر می دویدی به اطرافها.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
طرفها و کناره ها و جوانب و پهلوها. (ناظم الاطباء). کناره ها. (غیاث اللغات). اکناف. جَمعِ واژۀ طَرَف، ناحیه. بخشی از چیز. (از متن اللغه) :
همه اطراف بی نگار چمن
همچو طبع تو پرنگار شود.
مسعودسعد.
آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود
ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد.
مسعودسعد.
و باید دانست که اطراف عالم پر بلا و عذاب است. (کلیله و دمنه).
از طرفی رخنۀ دین می کند
وز دگر اطراف کمین می کند.
نظامی.
لغت نامه دهخدا

اطراف

اطراف
وادیی است در بلاد فهم بن عدوان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

اطراف

اطراف
اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران ها، گرداگرد، محیط، نواحی، توابع، حومه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

اخراف

اخراف
تباه خردی در پیری، درآمدن، آشکار کردن، بره آوردن بره زادن در پاییز
فرهنگ لغت هوشیار