- اطراد
- دور کردن وراندن کسی را جاری وروان شدن جاری وروان شدن
معنی اطراد - جستجوی لغت در جدول جو
- اطراد ((اِ))
- کسی را طرد کردن
- اطراد ((اِ طِّ))
- روان شدن کار، راست آمدن
- اطراد
- دنبال هم شدن کار، در پی یکدیگر آمدن، از پی هم شدن کاری یا امری، در ادبیات در فن بدیع آوردن نام ها و لقب های ممدوح یا نام های پدران او به ترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر مانند این شعر،
برای مثال ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم داد / عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد (ابوالفرج دونی - ۵۹)
- اطراد
- فرمان طرد دادن، به راندن کسی فرمان دادن، دور کردن و راندن کسی را
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
کردان، کردها
پیرامون، کناره ها، سوی ها، گوشه ها، کناره ها، گوشه ها
کسان، همگان
خرده، ناکارایی
چرک دندانی، گنده دهنی
ترکی بارافکنی دام گستردن، خاموش ماندن، سر به پایین افکندن، چشم فروبستن ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
جمع طرف، کناره ها و گوشه ها
جمع طرس، نامه ها
نگاشتن، روشکاری
بر آغالیدن (تحریص)، خوار کردن، ناز و گستاخی
انداختن، دور کردن کسی یا چیزی را، افکندن
جمع طرب، فرح، حزن، حرکت وشوق
نیک ستایی، درانگبین پروردن، گزافگویی نیک ستودن کسی را مبالغه کردن در مدح کسی، تازه کردن
جمع قرد، کپیان (کپی بوزیته) کپیکان پارسا نمایی، مرده نمایی، در سخن ماندن، آرمیدن، خوار شدن
جمع فرد، تنها و طاق و ضد زوج
تو گلو خواندن شاد خواندن
پارسی تازی شده، جمع کرد، کردان جمع کرد (کردی)
دعا و ذکرها
در آوردن، ذکر نمودن، بیان کردن، فرود آوردن، وارد ساختن
افکندن، انداختن، دور انداختن
طودها، کوه بزرگ ها، جمع واژۀ طود
به طرب آوردن، به طرب درآوردن کسی را
وردها، ذکرها، دعاها، جمع واژۀ ورد
فردها، یگانه ها، بی همتاها، بی نظیرها، انسان ها، شخص ها، تک ها، تنهاها، خالی ها، جمع واژۀ فرد
طرف ها، سوها، جهت ها، ناحیه ها، اطراف ها، مقدار ها، مرز ها، جمع واژۀ طرف، طرف ها، چشم ها، سوها، جهتها، بهره ها، فایده ها، کمربندها، جمع واژۀ طرف
جمع طود، کوه ها
جمع طرف، کناره ها گوشه ها، پیرامون