جدول جو
جدول جو

معنی اضهاء - جستجوی لغت در جدول جو

اضهاء(نَ / نِ لَ بَ زَ)
درخت ضهیاء را چرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرانیدن شتر را درخت ضهیاء. (آنندراج). چرانیدن چوپان شتر خود را در ضهیاء. و رجوع به ضهیاء شود.
لغت نامه دهخدا
اضهاء(اَ)
جمع واژۀ ضهوه، بمعنی برکۀ آب. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ضهوه، ایستادنگاه آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنارۀ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل) و لب. (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنارۀ لب. (مهذب الاسماء) ، پی سوفار تیر، تندی گرداگرد حشفه و حلقۀ مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور خصیه. (مهذب الاسماء) ، شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود، چنبر پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن. (مهذب الاسماء) ، کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اطر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، کولم آسیا که دندانه دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغه کلمه اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است: کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول. رجوع به نشوءاللغه ص 94 شود
لغت نامه دهخدا
اضهاء
ستم کردن زن نازا گرفتن
تصویری از اضهاء
تصویر اضهاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ کُ)
اضهال نخل، پدید آمدن رطب آن. (از اقرب الموارد). رطب آوردن خرمابن و رطبناک گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رطبناک گردیدن خرمابن و رطب آوردن آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
اضباء چیزی، پوشاندن آن. کتمان آن. (از اقرب الموارد). پنهان داشتن چیزی. پنهان کردن چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نِ)
خواسته و مرغوب کسی را دادن.
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گُ)
ساختن و بنا کردن سهوه را: اسهی ̍ اسهاءً. (منتهی الارب). رجوع به سهوه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رنگها. واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند شتران آفت رسیده گردیدن:اعهی اعهاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(کِ گِ رَ / رِ زَ)
رسیدن بجای فراخ.
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
روغن مالیدن بچه را و در آفتاب گذاشتن آنرا. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وباعث این بیماریی است که میرسد او را. (منتهی الارب). مالیدن روغن به کودک و در آفتاب گذاشتن وی به سبب بیماریی که بدان مبتلا شده است. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لیث گوید: اضباء، آوای عوعو سگ هنگام زوزه کردن است. و ابومنصور گوید: کلمه تصحیف و خطاست و صواب اصیاء است (از:صأی ̍ یصأی ̍ و هو الصّئی ّ). (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
اطهاء مرد، مهارت یافتن وی در صناعت خویش. (از اقرب الموارد). زیرک و رسا گردیدن در پیشه و کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ طائط. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به طائط شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو / نو نُکْ)
ببانگ آوردن کسی را و برانگیختن کسی را بر بانگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن به ضغاء، و ضغاء بمعنی بانگ روباه و گربه و مانند آن است. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، پشتواره ای از کتب و جزآن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اضباره ای از کتب. (از اقرب الموارد). رجوع به اضباره شود. دسته های نامه ها، سنگریزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اضامیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به اضامیم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو بَ)
حریص گردانیدن به چیزی و برانگیختن و عادت دادن کسی را: اضری الصائد الکلب والجارح. (از اقرب الموارد). حریص کردن و خوگر گردانیدن و برآغالیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). برآغالانیدن و خو فاکردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ ضِرْ را)
جمع واژۀ ضریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ضریر شود، بدخوی. (از اقرب الموارد). مرد دشوارخو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خشمناک. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غضبان. (اقرب الموارد). و جمع واژۀ این دو معنی ضزّاز است، رکب اضزّ، بانۀ سخت و تنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ضرو. (منتهی الارب). رجوع به ضرو شود، خز سرخ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). خز قرمز. (ناظم الاطباء). خز احمر. (اقرب الموارد) ، اسب نیکورو تیزدو. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب نیکورو و تیزدو تندرفتار. (ناظم الاطباء). فرس جواد تندرو. (از اقرب الموارد). اسب نیکرو بسیارعرق. (مهذب الاسماء) ، رنگ سرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو آ وَ)
از ’ض دی’، اضداء ظرف، پر کردن آن را و سپس خالی کردن. (از اقرب الموارد). پر کردن آوند خود راپستر، خالی کردن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
داخل ظهر شدن. (از اقرب الموارد). در چاشتگاه شدن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). در ضحی درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اضراح چیزی، فاسد کردن آن را. (از اقرب الموارد). تباه نمودن وکاسد ساختن امر را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباه نمودن. (آنندراج) ، اضراح کسی از چیزی، دور کردن وی را از آن. (از اقرب الموارد). دورگردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ غَ)
بسیارآب کردن شیر و روغن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیارکردن آب شراب و روغن. (از اقرب الموارد). تنک کردن شیر. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
جمع نهی، تالاب ها آبگیرها استخرها پیام رسانی، آگاهاندن، پیشنهاد کردن آگاه کردن اطلاع دادن خبر دادن، رسانیدن پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهاء
تصویر امهاء
آب دادن تیغ، گرم کردن اسپ، به آب رسیدن، تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن، دست برداشتن، افکندن، سرود شنیدن، مشغول کردن، غافل شدن از کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکهاء
تصویر اکهاء
به گونه رمن کار آمدان هنروران رنجور شدن، رنجورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضراء
تصویر اضراء
بر انگیختن برآغالانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضغاء
تصویر اضغاء
بانگاندن به بانگ انگیختن به فریاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
باریک شدن، وی، ضعیف شدن، نور وروشنائی نور وروشنائی، جمع ضوء روشنیها فروغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطهاء
تصویر اطهاء
کارکشتگی استوار کاری
فرهنگ لغت هوشیار
بازداشتن، بلندکردن، ریز ریز کردن، خاموش شدن، پنهان داشتن، به دل کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاء
تصویر اسهاء
ساختن پیشدالان ساختن در گاهی، ساختن گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهاء
تصویر ازهاء
رنگ گرفتن غوره خرما، نازکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهاء
تصویر اجهاء
ابرگشادگی باز شدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهاء
تصویر الهاء
((اِ))
مشغول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهاء
تصویر انهاء
((اِ))
آگاه کردن، رسانیدن خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکهاء
تصویر اکهاء
رنجورشدن، کارآمدان، هنروران
فرهنگ واژه فارسی سره