جدول جو
جدول جو

معنی اضبان - جستجوی لغت در جدول جو

اضبان
(نَ طِ / طَ)
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
لغت نامه دهخدا
اضبان
(اَ)
جای باش ددان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی شدۀ بز یا گوسفند درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
قضیب ها، آلات تناسلی مرد، شاخه های درخت، شاخه های بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیرها، جمع واژۀ قضیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضبان
تصویر غضبان
سنگی که با منجنیق پرتاب می کردند
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضوب
غضبان فلک: کنایه از خورشید، مریخ
فرهنگ فارسی عمید
(نَ سَ)
اضباء چیزی، پوشاندن آن. کتمان آن. (از اقرب الموارد). پنهان داشتن چیزی. پنهان کردن چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ)
بگشن آمدن اشتر ماده. (تاج المصادر بیهقی). آرزومند شدن ناقه به فحل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ضبعان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قبضات. واحد آن ضبثه است. (از اقرب الموارد). رجوع به ضبثه شود. قبضه ها، و فیه حدیث: اوحی لداود قل لبنی اسرائیل لایدعونی و الخطایا بین اضباثهم، ای قبضاتهم، ای محتقبون للأوزار غیر مقلوعین عنها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چنگالها. کفهای دستها
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لیث گوید: اضباء، آوای عوعو سگ هنگام زوزه کردن است. و ابومنصور گوید: کلمه تصحیف و خطاست و صواب اصیاء است (از:صأی ̍ یصأی ̍ و هو الصّئی ّ). (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ زَ)
ربون یعنی بیعانه دادن به کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
زیر کش گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیر کش گرفتن چیزی را، یعنی در آغوش و بغل گرفتن. (آنندراج). چیزی در کش گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). در بن بغل گرفتن چیزی را. (لغت خطی). چیزی بزیر کش یعنی بغل فاستدن. (زوزنی). در ضبن قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ضغن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (دهار). کینه ها و عداوتها. (مؤید الفضلا) (آنندراج). رجوع به ضغن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ فُ)
پیوسته جامۀ سبنیّه پوشیدن. (منتهی الارب). و سبن دهی است به بغداد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روپوشهای تنک
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
باشیر و بسیارشیر شدن قوم.
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام شهری است به مسافت دو مرحله تا غزنین و بین غزنین و کابل است. (معجم البلدان). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 92 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لبن. رجوع به لبن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بیعانه. ربون. اربون. عربون. عربان. پیش مزد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
پنهان کردن چیزی در نیفۀ شلوار. در کش گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، مانند. مثل. قرین: دال اخت الذال. ج، اخوات. (مهذب الاسماء) ، اخت شدن با کسی، در تداول عوام، با او آرام گرفتن. با او مأنوس شدن، اخت آمدن با چیزی، متناسب شدن با آن
لغت نامه دهخدا
جمع قضیب، شاخه ها نره ها جمع قضیب شاخه های بریده درخت، یکی از گونه های علف پازهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضبان
تصویر غضبان
خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبان
تصویر انبان
توشه دان، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البان
تصویر البان
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکبان
تصویر اکبان
بازداشتن زبان نگه داشتن زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضطبان
تصویر اضطبان
بغل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضغان
تصویر اضغان
جمع ضغن، کینه ها دشمنی ها جمع ضغن کینه ها کینها
فرهنگ لغت هوشیار
بازداشتن، بلندکردن، ریز ریز کردن، خاموش شدن، پنهان داشتن، به دل کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
خاموش شدن برزبان نیاوردن، گیاه بر آوردن، همگامی، روان کردن: آب یا خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربان
تصویر اربان
پیش مزد باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبان
تصویر اجبان
بزدل شمردن ترسودانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضبان
تصویر قضبان
((قُ ضْ))
جمع قضیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غضبان
تصویر غضبان
((غَ ضْ))
خشمناک، در فارسی، منجنیق و سنگی که در منجنیق گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسه ای بزرگ، شکم، بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکبان
تصویر اکبان
زبان داری
فرهنگ واژه فارسی سره