جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قضبان

قضبان

قضبان
قضیب ها، آلات تناسلی مرد، شاخه های درخت، شاخه های بریده شده که به عنوان چوب دستی مورد استفاده قرار بگیرد، شمشیرها، جمعِ واژۀ قضیب
قضبان
فرهنگ فارسی عمید

قضبان

قضبان
جمع قضیب، شاخه ها نره ها جمع قضیب شاخه های بریده درخت، یکی از گونه های علف پازهر است
فرهنگ لغت هوشیار

قضبان

قضبان
جَمعِ واژۀ قضیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شمشیر لطیف. (اقرب الموارد). تیغ بران: ومارصع من الوشح و المناطق و القلانس و القفازات و القضبان و الاعمده لهم. (الجماهر). رجوع به قضیب شود
لغت نامه دهخدا

قضبان

قضبان
جَمعِ واژۀ قضیب. (منتهی الارب). رجوع به قضیب شود
لغت نامه دهخدا

غضبان

غضبان
سنگی که با منجنیق پرتاب می کردند
خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضوب
غضبان فلک: کنایه از خورشید، مریخ
غضبان
فرهنگ فارسی عمید

قربان

قربان
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانندِ گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
قربان
فرهنگ فارسی عمید