قبضات. واحد آن ضبثه است. (از اقرب الموارد). رجوع به ضبثه شود. قبضه ها، و فیه حدیث: اوحی لداود قل لبنی اسرائیل لایدعونی و الخطایا بین اضباثهم، ای قبضاتهم، ای محتقبون للأوزار غیر مقلوعین عنها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چنگالها. کفهای دستها
قبضات. واحد آن ضَبْثه است. (از اقرب الموارد). رجوع به ضبثه شود. قبضه ها، و فیه حدیث: اوحی لداود قل لبنی اسرائیل لایدعونی و الخطایا بین اضباثهم، ای قبضاتهم، ای محتقبون للأوزار غیر مقلوعین عنها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چنگالها. کفهای دستها
جمع واژۀ ضغث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل ص 66). دسته های گیاه خشک و تر با هم درآمیخته. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (غیاث). چندین مشت حشیش درآمیخته. قبضه های شاخ از یک بیخ. (منتهی الارب) (آنندراج). دسته های شاخه های فرد درخت یا گیاه در یکدیگر آمیخته. (از اقرب الموارد). - اضغاث احلام، خوابهای شوریده و پریشان که تأویل آن از جهت اختلاطها راست نیاید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوابهای پریشان که تعبیر درست نداشته باشند و بجهت اختلاط احوال معقول و غیرمعقول راست نیاید. (غیاث) (آنندراج). خوابهای پریشان که تعبیر ندارد. خوابهای شوریده. (مهذب الاسماء). خوابها که تعبیر نتوان کرد از شوریدگی. خوابهای آشفته. خوابهای درهم و برهم: قالوا اضغاث احلام و ما نحن بتأویل الاحلام بعالمین. (قرآن 12 / 44). - اضغاث و احلام، مأخوذ از تازی، خوابهای پریشان. (ناظم الاطباء). و صحیح اضغاث احلام است بصورت اضافه نه عطف، و اضغاث و احلام صورت عامیانۀ ترکیب مزبور است، گشاده و پریشان شدن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انقشاع ابر. تقشع. (از اقرب الموارد). اضمحنان. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اضمحنان شود
جَمعِ واژۀ ضِغْث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل ص 66). دسته های گیاه خشک و تر با هم درآمیخته. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (غیاث). چندین مشت حشیش درآمیخته. قبضه های شاخ از یک بیخ. (منتهی الارب) (آنندراج). دسته های شاخه های فرد درخت یا گیاه در یکدیگر آمیخته. (از اقرب الموارد). - اضغاث احلام، خوابهای شوریده و پریشان که تأویل آن از جهت اختلاطها راست نیاید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوابهای پریشان که تعبیر درست نداشته باشند و بجهت اختلاط احوال معقول و غیرمعقول راست نیاید. (غیاث) (آنندراج). خوابهای پریشان که تعبیر ندارد. خوابهای شوریده. (مهذب الاسماء). خوابها که تعبیر نتوان کرد از شوریدگی. خوابهای آشفته. خوابهای درهم و برهم: قالوا اَضغاث ُ اَحلام و ما نحن بتأویل الاحلام بعالِمین. (قرآن 12 / 44). - اضغاث و احلام، مأخوذ از تازی، خوابهای پریشان. (ناظم الاطباء). و صحیح اضغاث احلام است بصورت اضافه نه عطف، و اضغاث و احلام صورت عامیانۀ ترکیب مزبور است، گشاده و پریشان شدن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انقشاع ابر. تقشع. (از اقرب الموارد). اضمحنان. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اضمحنان شود
اضطباث به چیزی، گرفتن آن بدست یا گرفتن شدیدی. (از اقرب الموارد). به پنجه گرفتن. به کف گرفتن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). به کف خود گرفتن چیزی را، اضغاغ زمین، سیرآب شدن گیاه آن. (از اقرب الموارد). سیرآب شدن زمین و سیر شدن گیاه آن. (ناظم الاطباء). سیراب و سبز شدن گیاه زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). اضطغاغ. رجوع به اضطغاغ شود
اضطباث به چیزی، گرفتن آن بدست یا گرفتن شدیدی. (از اقرب الموارد). به پنجه گرفتن. به کف گرفتن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). به کف خود گرفتن چیزی را، اضغاغ زمین، سیرآب شدن گیاه آن. (از اقرب الموارد). سیرآب شدن زمین و سیر شدن گیاه آن. (ناظم الاطباء). سیراب و سبز شدن گیاه زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). اضطغاغ. رجوع به اضطغاغ شود
لیث گوید: اضباء، آوای عوعو سگ هنگام زوزه کردن است. و ابومنصور گوید: کلمه تصحیف و خطاست و صواب اصیاء است (از:صأی ̍ یصأی ̍ و هو الصّئی ّ). (از تاج العروس)
لیث گوید: اضباء، آوای عوعو سگ هنگام زوزه کردن است. و ابومنصور گوید: کلمه تصحیف و خطاست و صواب اصیاء است (از:صَأی ̍ یَصْأی ̍ و هو الصَّئی ّ). (از تاج العروس)
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
جمع واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حکر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حَکِر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)