جدول جو
جدول جو

معنی اضاله - جستجوی لغت در جدول جو

اضاله(نَ خوا / خا)
اضیال. بر زمین رویانیدن ضال را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضال بمعنی سدر و کنار است. رویانیدن درخت ضال و آن قسمی ازکنار است که از باران آب خورد. (ناظم الاطباء). بسیارسدر شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی). اضیلت و اضالت الارض، هرگاه در آن ضال پدید آید. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
اضاله(اَ لَ)
بمعنی فراموش شده آمده است. (از دزی ج 1 ص 27) ، مرد اضجعالثنایا، آنکه ثنایای وی کج باشد. مؤنث:ضجعاء. ج، ضجع. (از اقرب الموارد). مرد مایل دندان پیشین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضاله
تصویر فضاله
پس مانده از هر چیز، بقیه، باقی مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطاله
تصویر اطاله
طول دادن، دراز کردن، به درازا کشاندن
اطالۀ کلام: طول دادن کلام، به درازا کشاندن سخن
اطالۀ لسان: کنایه از زبان درازی کردن، زبان درازی، پرگویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احاله
تصویر احاله
امری را به عهدۀ کسی واگذاشتن، در علم حقوق خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
باقی مانده، بیش از مشخص، زیادی، نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی، افزودن چیزی به چیز دیگر،
در دستور زبان علوم ادبی نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف الیه می گویند و علامت آن کسره ای است که به آخر مضاف افزوده می شود مثلاً شاگرد دبستان (شاگرد مضاف و دبستان مضاف الیه است)،
در برخی از کلمات کسرۀ اضافه را حذف می کنند و آن را فک اضافه می گویند مثلاً صاحب دل، صاحب خانه، صاحب هنر، پدر زن، دختر خاله و پسر عمه،
در اسم های مختوم به الف یا واو «ی» افزوده می شود مثلاً خدای جهان، سخنگوی دولت
در اسم های مختوم به های غیرملفوظ به جای «ی» علامتی شبیه همزه (که کوتاه شدۀ حرف «ی» می باشد) در بالای «ه» می گذارند مثلاً جامۀ او، خانۀ من
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهاله
تصویر اهاله
فروریختن خاک، خاک ریختن بر روی میت از اطراف به طور دسته جمعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقاله
تصویر اقاله
فسخ کردن بیع، پس خواندن و برهم زدن معامله، درگذشتن از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاله
تصویر الاله
آلاله
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، لالۀ نعمانی، آلاله، آذریون، شقایق النّعمان، آذرگون، لاله، شقایق نعمان، لالۀ حمرا، لالۀ سرخ
تیره ای از گیاهان دو لپه ای جداگلبرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
ضایع کردن، تلف کردن، تباه ساختن، ناچیز کردن، بسیار شدن ضیاع کسی، بسیار شدن آب و زمین کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازاله
تصویر ازاله
زایل کردن، از بین بردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضاله
تصویر فضاله
مانده پس مانده از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهاله
تصویر اهاله
ریختن خاک بر مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاله
تصویر ایاله
استان کوست کشور مداری فرمانروایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناله
تصویر اناله
دادن بخشیدن، درمان کردن توانمند کردن، یافتن از کان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماله
تصویر اماله
میل دادن، مایل گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاله
تصویر افاله
عطا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله
تصویر اقاله
بیع را فسخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سوزاناک ها: داروهای سوزنده بسیار خورنده یا ادویه اکاله. داروها و مواد شیمیایی سوزاننده داروهای تلخ و زننده داروهای تحلیل برنده انساج که غالبا سمی هم میباشند از قبیل نیترات دارژان و آمونیاک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباله
تصویر اباله
سرپاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثاله
تصویر اثاله
در شرف با اصل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاله
تصویر احاله
امری را بعهده کسی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداله
تصویر اداله
فرمداری (دولت)، پیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاله
تصویر اذاله
دامن دار کردن، فروهشتن دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاله
تصویر ازاله
از بین بردن، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطاله
تصویر اطاله
طول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نژادگی گهرداشت بنوندی اری بنداشتی، پایداری، نوآوری از طرف خود از جانب خود مقابل وکاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضائه
تصویر اضائه
روشن شدن، روشنائی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضاقه
تصویر اضاقه
تنگدست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
زیاد، افزودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
بسیار شدن، بسیار گردیدن، تباه ساختن، ناچیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاله
تصویر اعاله
زن و بچه داشتن، درویشی بی برگی، آزمندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاله
تصویر احاله
((اِ لَ))
حواله کردن، واگذاشتن کار یا امری به عهده دیگری، از حالی به حال دیگر گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازاله
تصویر ازاله
((اِ لِ))
طرد کردن، دور کردن، زایل کردن، از بین بردن، ازالت
فرهنگ فارسی معین