جدول جو
جدول جو

معنی احاله

احاله
امری را به عهدۀ کسی واگذاشتن، در علم حقوق خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر
تصویری از احاله
تصویر احاله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با احاله

احاله

احاله
حواله کردن، واگذاشتن کار یا امری به عهده دیگری، از حالی به حال دیگر گشتن
احاله
فرهنگ فارسی معین

احالت

احالت
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار