جدول جو
جدول جو

معنی اصواء - جستجوی لغت در جدول جو

اصواء
(اَصْ)
جج صوّه. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
اصواء
(نَ گُ)
از ’ص وی’، خشک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشک شدن نخله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اصواء
خشکیدن
تصویری از اصواء
تصویر اصواء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصوات
تصویر اصوات
صوت ها، کلماتی که هنگام تحسین، تعجب، شادی یا درد و افسوس گفته شود، جمع واژۀ صوت
فرهنگ فارسی عمید
(اَطْ)
جمع واژۀ طوی، چاه با سنگ بنا شده. (ازمعجم البلدان) (از متن اللغه). رجوع به طوی ّ شود، نوعی ماهی دریایی و نام دیگر آن حنفاء است. (لغت خطی). رجوع به حنفاء شود. نوعی از ماهی سطبرپوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماهیی است در دریا. (مهذب الاسماء) ، ناقهالبحر. (قاموس عصری عربی به انگلیسی) ، گاو. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خارپشت، صدف، کمان سخت که زه آن متصل به قبضه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ج اطم. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به اطم شود
اطواء ناقه، نوردهای پیه کوهان ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نخوردن چیزی را و گرسنه داشتن خود را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
پیچیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انطواء. (اقرب الموارد). و رجوع به انطواء و طوی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(اَظْ)
جمع واژۀ ظاء، از حروف تهجی بر تذکیر و جمع واژۀ آن بر تأنیث ظاآت است. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ظاء شود
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ اَ)
گول گردیدن. (ناظم الاطباء). اظواء مرد، احمق شدن وی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذو
لغت نامه دهخدا
(گُ)
پژمرده کردن. خوشانیدن. پژمرانیدن. پلاسانیدن، چنانکه گرما تره یعنی بقل را
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ ماء. (از اقرب الموارد). رجوع به ماء و میاه و امواه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بانگ کردن گربه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکواء
تصویر اکواء
به زبان رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن خم های رود کناره های شهرها درفش دوختن، درفش برافراشتن، پژمردن، آرزو داشتن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
جمع صوت، آوازها، بانگها، فریادها، صداها، شهرتها
فرهنگ لغت هوشیار
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
باریک شدن، وی، ضعیف شدن، نور وروشنائی نور وروشنائی، جمع ضوء روشنیها فروغها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخواء
تصویر اخواء
گرسنه شدن، فروافتادن، خانه ویرانی، سپرده ستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذواء
تصویر اذواء
پژمرده کردن: پژ مراندن
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء
تصویر اصغاء
گوش فرا داشتن گوش دادن نیوشیدن گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباء
تصویر اصباء
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن فریفتن از راه تردن گول زدن از راه بردن گمراه کردن بیراه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواء
تصویر اسواء
نهادن هموار ساختن رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهواء
تصویر اهواء
جمع هواء، آرزوها، میل ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواء
تصویر انواء
جمع نوء، سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصغاء
تصویر اصغاء
((اِ))
گوش فرادادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصفاء
تصویر اصفاء
((اِ))
برگزیدن کسی را، اختیار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصواب
تصویر اصواب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر، راست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصوات
تصویر اصوات
جمع صوت، صداها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغواء
تصویر اغواء
((اِ))
گمراه کردن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارواء
تصویر ارواء
((اِ))
سیراب کردن، روان کردن، به روایت شعر داشتن
فرهنگ فارسی معین