معنی اصغار در لغت نامه دهخدا

خرد گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). کوچک کردن. (لغت خطی). صغیر گردانیدن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)، اصفار بیت، خالی کردن آنرا، یقال: مااَصغیت ُ لک اناء و لا اصفرت لک فناء. (از اقرب الموارد). خالی کردن خانه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)

معنی اصغار در فرهنگ لغت هوشیار

خرد گردانیدن، خوار داشت، کم گیاهی

معنی اصغار - جستجوی لغت در جدول جو

اصغار(نَ شَ / شِ بَ)

لغت نامه دهخدا

اصغار

فرهنگ لغت هوشیار

اصدار

صادر کردن، فرستادن، بازگردانیدن

فرهنگ فارسی عمید

اجغار

آتش افروخته، روزی در نزد مغان خوارزم که در شب آن آتش بسیار می افروختند و بر گرد آن شادی کرده و مراسمی برپا می کرده اند

فرهنگ فارسی عمید

الغار

ایلغار، حرکت سریع سپاهیان به طرف دشمن، یورش، هجوم، تاخت و تاز، شبیخون

فرهنگ فارسی عمید

اصاغر

اصغرها، صغیرترها، کوچک ترها، خردترها، جمع واژۀ اصغر

فرهنگ فارسی عمید

اصرار

ابرام و پافشاری کردن در کاری، پیوسته دنبال کاری رفتن، در امری پایداری کردن، ایستادگی و ثبات بر کاری
اصرار ورزیدن: اصرار کردن، اصرار داشتن، ایستادگی و پافشاری کردن در امری

فرهنگ فارسی عمید

اصهار

صهرها، قرابت ها، خویشی ها، شوهر دختر یا شوهر خواهرها، دامادها، جمع واژۀ صهر

فرهنگ فارسی عمید

اصهار

داماد کسی شدن

فرهنگ لغت هوشیار

ایغار

پلشت بری سترون کردن باژ ستاندن، باژ دادن: نهانی، زمین بی باژ بخشیدن تمام گرفتن عامل خراج را، دادن خراج بپادشاه در نهان و فراز از عمال آن، بخشیدن پادشاه زمینی را بشخصی بدون خراج، زمین اعطایی که داشتن آن متضمن معافیت کلی یا جزئی مالیاتی است

فرهنگ لغت هوشیار

الغار

ترکی تاخت و تاز، جمع لغز، چیستان ها سربسته ها، راه های پیچیده کوره راه ها

فرهنگ لغت هوشیار