جدول جو
جدول جو

معنی اصاغر

اصاغر((اَ غَ))
جمع اصغر، خردسالان، کوچکان، مقابل اکابر، کهتران
تصویری از اصاغر
تصویر اصاغر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اصاغر

اصاغر

اصاغر
اصغرها، صغیرترها، کوچک ترها، خُردترها، جمعِ واژۀ اصغر
اصاغر
فرهنگ فارسی عمید

اصاغر

اصاغر
جَمعِ واژۀ اصغر. (منتهی الارب) (قطر المحیط). خردتران. (از آنندراج). خردان. (غیاث). کهتران. کوچکتران. مقابل اکابر. قال سیبویه: لایقال نسوه صغر و لا قوم اصاغر الا بالالف واللام، و کذا اصغرون ایضاً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

تصاغر

تصاغر
خود را به خردی و کوچکی نمایاندن، خود را به حقارت، خواری و پستی زدن
تصاغر
فرهنگ فارسی عمید

اصاغره

اصاغره
اصغرها، صغیرترها، کوچک ترها، خُردترها، جمعِ واژۀ اصغر
اصاغره
فرهنگ فارسی عمید

اصاغی

اصاغی
شهریست. (منتهی الارب). نام جایی است در شعر ساعده بن جُؤَیّه الهذلی، قال:
ولو انه اذ کان ما حم واقعاً
بجانب من یحفی و من یتودد
لهن بمابین الاصاغی و منصح
تعاو کما عج الحجیج الملبد.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

اصاغره

اصاغره
جَمعِ واژۀ اصغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). ج ِ لفظ صغیر بمعنی کوچکها و خردها. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا