- اصطخاب
- بانگ برداشتن اجتماع دو یا چند صدا که با هم نواخته شوند
معنی اصطخاب - جستجوی لغت در جدول جو
- اصطخاب
- کوک کردن و متناسب کردن سیم های ساز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راست ایستادن
نگهبانی، گفت و شنود، همیاری همدوستی یار و مصاحب یکدیگر شدن
ریخته شدن
در تابستان به جای خنک رفتن نساجویی (نسا جایی که بدان آفتاب کم رسد
شکارکردن شکارافکنی شکار کردن صید کردن بدست آوردن
گداختن، مغز استخوان خوردن
برگزیدن چیزی برای خود، دعوت صنعت خواستن، نیکوئی کردن
با هم کوفتن، در هم آمیختن از بیخ کندن، برکندن در زبانزد سوفیانه نمایانی خدا در دل و بیرون رفتن مهر چیزهای دیگر از دل دل کندن از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال، تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند. از بیخ وبن کندن
فریادکشیدن
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
شمشیر ها را بیکدیگر زدن، زانو به زانو زدن از سستی و ناتوانی در رفتن، نیروئی که در اثر مالیده شدن سطوح اجسام به یکدیگرپدید میاید و باز دارنده حرکت است به هم خوردن به هم ساییدن چکمان سایش به هم وا کوفتن مالش بهم خوردن بهم رسیدن بهم ساییدن، مالش حرکت دو جسم روی یکدیگر، جمع اصطکاکات
برگزیدن، برگزین کردن
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) یونانی تازی شده استرلاب سترلاب سلاب ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. وسیله ای است که با آن ارتفاع خورشیدو ستارگان را سنجند
پارسی تازی شده استخری منسوب بشهر اصطخر
شکیبائی و صبر کردن
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
دلواپسی، پریشانی، آسیمه سری، سرآسیمگی
واژاک، زبانزد
سایش، مالش
گزینش، گزینه
بی تهبی، جنبیدن ولرزیدن، طپیدن، آشفتگی
برگزیدن، انتخاب کردن، نخبه کردن، برگزیدن چیزی
صبر کردن، شکیبایی کردن
غلبۀ حق بر بنده که او را مجذوب و مقهور خود سازد
به هم خوردن دو چیز، مالش دو چیز به هم، به هم ساییدن
جنبیدن، لرزیدن، تپیدن، پریشان حال شدن، آشفتگی، بی تابی، بی آرامی، یکدیگر را با چیزی زدن، به هم واکوفتن، در علم روانشناسی پریشانی ذهن بر اثر ترسی مبهم
صبوحی کردن، صبوحی زدن، صبوح نوشیدن، در بامداد شراب خوردن
به ساختن چیزی فرمان دادن، نیکویی کردن، پروردن و برگزیدن کسی
برگزیدن، بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه
جانوری را شکار کردن، شکاریدن، شکردن، بشکریدن، اشکردن، شکریدن، اقتناص، صید کردن
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، استرلاب، صلاب، صرلاب، سترلاب، سطرلاب، سرلاب