جدول جو
جدول جو

معنی اصطخاب - جستجوی لغت در جدول جو

اصطخاب
بانگ برداشتن اجتماع دو یا چند صدا که با هم نواخته شوند
تصویری از اصطخاب
تصویر اصطخاب
فرهنگ لغت هوشیار
اصطخاب
کوک کردن و متناسب کردن سیم های ساز
تصویری از اصطخاب
تصویر اصطخاب
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصطخام
تصویر اصطخام
راست ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطحاب
تصویر اصطحاب
نگهبانی، گفت و شنود، همیاری همدوستی یار و مصاحب یکدیگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطباب
تصویر اصطباب
ریخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطحاب
تصویر اصطحاب
((اِ طِ))
یار و مصاحب یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی معین
در تابستان به جای خنک رفتن نساجویی (نسا جایی که بدان آفتاب کم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
شکارکردن شکارافکنی شکار کردن صید کردن بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطهار
تصویر اصطهار
گداختن، مغز استخوان خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطناع
تصویر اصطناع
برگزیدن چیزی برای خود، دعوت صنعت خواستن، نیکوئی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
با هم کوفتن، در هم آمیختن از بیخ کندن، برکندن در زبانزد سوفیانه نمایانی خدا در دل و بیرون رفتن مهر چیزهای دیگر از دل دل کندن از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال، تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند. از بیخ وبن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطلاق
تصویر اصطلاق
فریادکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شمشیر ها را بیکدیگر زدن، زانو به زانو زدن از سستی و ناتوانی در رفتن، نیروئی که در اثر مالیده شدن سطوح اجسام به یکدیگرپدید میاید و باز دارنده حرکت است به هم خوردن به هم ساییدن چکمان سایش به هم وا کوفتن مالش بهم خوردن بهم رسیدن بهم ساییدن، مالش حرکت دو جسم روی یکدیگر، جمع اصطکاکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطفاء
تصویر اصطفاء
برگزیدن، برگزین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) یونانی تازی شده استرلاب سترلاب سلاب ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. وسیله ای است که با آن ارتفاع خورشیدو ستارگان را سنجند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطخری
تصویر اصطخری
پارسی تازی شده استخری منسوب بشهر اصطخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطبار
تصویر اصطبار
شکیبائی و صبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضطراب
تصویر اضطراب
دلواپسی، پریشانی، آسیمه سری، سرآسیمگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصطلاح
تصویر اصطلاح
واژاک، زبانزد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصطکاک
تصویر اصطکاک
سایش، مالش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
گزینش، گزینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اضطراب
تصویر اضطراب
بی تهبی، جنبیدن ولرزیدن، طپیدن، آشفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
برگزیدن، انتخاب کردن، نخبه کردن، برگزیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطبار
تصویر اصطبار
صبر کردن، شکیبایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطلام
تصویر اصطلام
غلبۀ حق بر بنده که او را مجذوب و مقهور خود سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطکاک
تصویر اصطکاک
به هم خوردن دو چیز، مالش دو چیز به هم، به هم ساییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضطراب
تصویر اضطراب
جنبیدن، لرزیدن، تپیدن، پریشان حال شدن، آشفتگی، بی تابی، بی آرامی، یکدیگر را با چیزی زدن، به هم واکوفتن، در علم روانشناسی پریشانی ذهن بر اثر ترسی مبهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
صبوحی کردن، صبوحی زدن، صبوح نوشیدن، در بامداد شراب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطناع
تصویر اصطناع
به ساختن چیزی فرمان دادن، نیکویی کردن، پروردن و برگزیدن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
برگزیدن، بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
جانوری را شکار کردن، شکاریدن، شکردن، بشکریدن، اشکردن، شکریدن، اقتناص، صید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطرلاب
تصویر اصطرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، استرلاب، صلاب، صرلاب، سترلاب، سطرلاب، سرلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضطراب
تصویر اضطراب
((اِ طِ))
پریشان حال شدن، لرزیدن، آشفتگی، بی تابی
فرهنگ فارسی معین