بصیغۀ تثنیه، پیل و گاومیش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و این برای رنگ تیره ای که آنها دارند بدین نام خوانده شده اند و یا بطوریکه در اساس اللغه آمده است برای بزرگی جثه بدین نام نامیده شده اند چه اقهبان از جبل قهب اخذ گردیده است. (از اقرب الموارد)
بصیغۀ تثنیه، پیل و گاومیش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و این برای رنگ تیره ای که آنها دارند بدین نام خوانده شده اند و یا بطوریکه در اساس اللغه آمده است برای بزرگی جثه بدین نام نامیده شده اند چه اقهبان از جبل قهب اخذ گردیده است. (از اقرب الموارد)
هر دو دوش. ازدران. اصدران. (مهذب الاسماء). دو منکب. (بحرالجواهر) ، دربند کردن بول. - عود اسر، چوبی که نهند بر شکم آنکه احتباس بول دارد. چوبی که بول بازگیرد
هر دو دوش. ازدران. اصدران. (مهذب الاسماء). دو منکب. (بحرالجواهر) ، دربند کردن بول. - عود اُسر، چوبی که نهند بر شکم آنکه احتباس بول دارد. چوبی که بول بازگیرد
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است
ابن اشک پدر شاپور اشکانی... و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست، آفدم، یعنی آخر و نسب او چنین گوید: آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان بن اشه بن اسفان. (مجمل التواریخ والقصص ص 32). و ظاهراً این کلمه محرف اردوان است
ابن اشک پدر شاپور اشکانی... و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست، آفدم، یعنی آخر و نسب او چنین گوید: آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان بن اشه بن اسفان. (مجمل التواریخ والقصص ص 32). و ظاهراً این کلمه محرف اردوان است
صمغ درختی است که صمغ طرتوث (ظ: طرثوث) گویند در عربی اشق و اشج گویند. مفتح سدۀ جگر و دافع سنگ مثانه و صلابت طحال و به وجع مفاصل و عرق النساء و صرع نافع است. (از شعوری ج 1 ورق 123 ب). اشق. (فرهنگ فارسی معین). یک نوع صمغی زفت مانند. (ناظم الاطباء). و رجوع به طرثوث شود
صمغ درختی است که صمغ طرتوث (ظ: طرثوث) گویند در عربی اشق و اشج گویند. مفتح سدۀ جگر و دافع سنگ مثانه و صلابت طحال و به وجع مفاصل و عرق النساء و صرع نافع است. (از شعوری ج 1 ورق 123 ب). اشق. (فرهنگ فارسی معین). یک نوع صمغی زفت مانند. (ناظم الاطباء). و رجوع به طرثوث شود
اشتران دهکده ای است در درۀ خرم رود واقع مابین تویسرکان و همدان مسافت آن تا نهاوند هشت نه فرسخ است. اشتران حاصل خیز و جای خوبی است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و رجوع به تاریخ گزیده ص 696 و 699 شود. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: اشتران، قصبۀ مرکز دهستان خرمرود شهرستان تویسرکان، 18000گزی شمال باختری تویسرکان و 7000گزی شمال باختری کرزان. کوهستانی، سردسیر، دارای 1470 تن سکنۀ شیعه و فارسی زبان می باشد. آب آن از قنات و رود خانه خرم رود. محصول آنجا غلات، انگور، توتون، تریاک، لبنیات، گردو و مختصر میوه ها. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالی باقی. راه آنجا مالرو است. تابستان از طریق گردنۀ سوتلق و ولاشجرد میتوان اتومبیل برد. دبستان، سه مسجد، 20 باب دکان و خانه های اربابی مرغوبی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
اشتران دهکده ای است در درۀ خرم رود واقع مابین تویسرکان و همدان مسافت آن تا نهاوند هشت نه فرسخ است. اشتران حاصل خیز و جای خوبی است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و رجوع به تاریخ گزیده ص 696 و 699 شود. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: اشتران، قصبۀ مرکز دهستان خرمرود شهرستان تویسرکان، 18000گزی شمال باختری تویسرکان و 7000گزی شمال باختری کرزان. کوهستانی، سردسیر، دارای 1470 تن سکنۀ شیعه و فارسی زبان می باشد. آب آن از قنات و رود خانه خرم رود. محصول آنجا غلات، انگور، توتون، تریاک، لبنیات، گردو و مختصر میوه ها. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالی باقی. راه آنجا مالرو است. تابستان از طریق گردنۀ سوتلق و ولاشجرد میتوان اتومبیل برد. دبستان، سه مسجد، 20 باب دکان و خانه های اربابی مرغوبی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دو رگند در زیر دو بناگوش. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). دو رگند زیر هر دو صدغ. (منتهی الارب) (آنندراج). اصدران. و رجوع به اصدران شود، اصراف شراب، ممزوج نکردن آن. (از المنجد) ، اصراف شاعر در شعر خویش، آوردن اصراف و آن نزدیک کردن فتحۀ حرف روی ّ از قصیده به ضمه یا کسره است. (از اقرب الموارد). حرکت روی ّ را مختلف آوردن یعنی یک قافیه به رفعو دیگری به جر یا یکی به رفع و دیگری به نصب. و خلیل این را جایز ندارد، و قد جاء فی شعرالعرب و منه: اطعمت جابان حتی اشتدّ معرضه وکاد ینقد لولا انه طافا فقل لجابان نترکنا لطیبه نوم الضحی بعد نوم اللیل اصراف . ؟ (از منتهی الارب). حرکات روی ّ را مختلف آوردن یعنی یک قافیه برفع و دیگری بجر یا یکی برفع و دیگری بنصب، و خلیل این را جایز ندارد. (آنندراج). یقال: اصرف شعره. (از ناظم الاطباء)
دو رگند در زیر دو بناگوش. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). دو رگند زیر هر دو صدغ. (منتهی الارب) (آنندراج). اصدران. و رجوع به اصدران شود، اصراف شراب، ممزوج نکردن آن. (از المنجد) ، اصراف شاعر در شعر خویش، آوردن اصراف و آن نزدیک کردن فتحۀ حرف رَوی ّ از قصیده به ضمه یا کسره است. (از اقرب الموارد). حرکت رَوی ّ را مختلف آوردن یعنی یک قافیه به رفعو دیگری به جر یا یکی به رفع و دیگری به نصب. و خلیل این را جایز ندارد، و قد جاء فی شعرالعرب و منه: اطعمت جابان حتی اشتدّ معرضه وکاد ینقد لولا انه طافا فقل لجابان نترکنا لطیبه نوم الضحی بعد نوم اللیل اصراف ُ. ؟ (از منتهی الارب). حرکات رَوی ّ را مختلف آوردن یعنی یک قافیه برفع و دیگری بجر یا یکی برفع و دیگری بنصب، و خلیل این را جایز ندارد. (آنندراج). یقال: اصرف شعره. (از ناظم الاطباء)