سلاطین... دهلی. نام سلسلۀ از سلاطین افغان دهلی که از 946 تا 962 هجری قمری حکومت کردند. اسامی سلسلۀ مزبور از این قرار است: 1- شیرشاه سال 946 هجری قمری 2- اسلامشاه سال 952 3- محمد خامس - عادلشاه سال 960 4- ابراهیم ثالث - سور سال 961 5- سکندرشاه ثالث سال 962 و این سلسله را امپراطوران مغول از میان برداشتند. (از لین پول ص 269)
سلاطین... دهلی. نام سلسلۀ از سلاطین افغان دهلی که از 946 تا 962 هجری قمری حکومت کردند. اسامی سلسلۀ مزبور از این قرار است: 1- شیرشاه سال 946 هجری قمری 2- اسلامشاه سال 952 3- محمد خامس - عادلشاه سال 960 4- ابراهیم ثالث - سور سال 961 5- سکندرشاه ثالث سال 962 و این سلسله را امپراطوران مغول از میان برداشتند. (از لین پول ص 269)
جمع واژۀ افغان که قومی است معروف. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). مأخوذ از تازی، افغانها. گروه افغان. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ افغانی. (یادداشت بخط مؤلف). پختان. مرحوم ملک الشعرای بهار آرد: پختی بضم اول و یاء فارسی اشترهای قوی دوکوهانه و نر را گویند. (تاریخ سیستان حاشیه ص 66). و بعقیدۀ حقیرپختی منسوب به پختان است که نام اصلی افاغنه است، هنرها و انواع سخن. (آنندراج) (غیاث اللغات). روشهای سخن. (منتهی الارب). ج افنون. گونه از هر چیزی. (مؤید الفضلاء) : شاعر باید که در افانین سخن و اسالیب شعر... از طریق افاضل شعرا... عدول ننماید. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم). بدین معنی جمع واژۀ فن است. (از آنندراج). - افانین الکلام، روشها و اسلوبها و اجناس سخن. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ افغان که قومی است معروف. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). مأخوذ از تازی، افغانها. گروه افغان. (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ اَفغانی. (یادداشت بخط مؤلف). پُختان. مرحوم ملک الشعرای بهار آرد: پختی بضم اول و یاء فارسی اشترهای قوی دوکوهانه و نر را گویند. (تاریخ سیستان حاشیه ص 66). و بعقیدۀ حقیرپختی منسوب به پختان است که نام اصلی افاغنه است، هنرها و انواع سخن. (آنندراج) (غیاث اللغات). روشهای سخن. (منتهی الارب). ج ِافنون. گونه از هر چیزی. (مؤید الفضلاء) : شاعر باید که در افانین سخن و اسالیب شعر... از طریق افاضل شعرا... عدول ننماید. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم). بدین معنی جَمعِ واژۀ فن است. (از آنندراج). - افانین الکلام، روشها و اسلوبها و اجناس سخن. (از اقرب الموارد)
با کسی به جز تازی سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). جز به زبان عربی سخن گفتن. (منتهی الارب) : رطن العجمی، تکلم بلغته، و رطن له، کلمه بها، و مثله راطنه و تراطنوا بها و بکلام لایفهمه الجمهور. (متن اللغه). با لغت عجمی و غیر عربی مکالمه کردن. (از اقرب الموارد). رجوع به مرطانه شود
با کسی به جز تازی سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). جز به زبان عربی سخن گفتن. (منتهی الارب) : رطن العجمی، تکلم بلغته، و رطن له، کلمه بها، و مثله راطنه و تراطنوا بها و بکلام لایفهمه الجمهور. (متن اللغه). با لغت عجمی و غیر عربی مکالمه کردن. (از اقرب الموارد). رجوع به مرطانه شود
جمع واژۀ باطنی. باطنیان. باطنیه: و همان جایگاه برسق شهید گشت از زخم کارد بواطنه. (مجمل التواریخ). و او را بواطنه بکشتند. (مجمل التواریخ). رجوع به باطنی و باطنیه شود
جَمعِ واژۀ باطنی. باطنیان. باطنیه: و همان جایگاه برسق شهید گشت از زخم کارد بواطنه. (مجمل التواریخ). و او را بواطنه بکشتند. (مجمل التواریخ). رجوع به باطنی و باطنیه شود
ناحیه ایست به مغرب که عابس بن سعد در آنجا به غزا و پیکار پرداخت و عابس را مسلمه بن مخلد امیر مصر از جانب معاویه بسال 57 هجری قمری بدان ناحیه گسیل کرد. (از معجم البلدان). و رجوع به مراصدالاطلاع شود
ناحیه ایست به مغرب که عابس بن سعد در آنجا به غزا و پیکار پرداخت و عابس را مسلمه بن مخلد امیر مصر از جانب معاویه بسال 57 هجری قمری بدان ناحیه گسیل کرد. (از معجم البلدان). و رجوع به مراصدالاطلاع شود
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است