جدول جو
جدول جو

معنی افاغنه

افاغنه(اَ غِنَ / نِ)
جمع واژۀ افغان که قومی است معروف. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). مأخوذ از تازی، افغانها. گروه افغان. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ افغانی. (یادداشت بخط مؤلف). پختان. مرحوم ملک الشعرای بهار آرد: پختی بضم اول و یاء فارسی اشترهای قوی دوکوهانه و نر را گویند. (تاریخ سیستان حاشیه ص 66). و بعقیدۀ حقیرپختی منسوب به پختان است که نام اصلی افاغنه است، هنرها و انواع سخن. (آنندراج) (غیاث اللغات). روشهای سخن. (منتهی الارب). ج افنون. گونه از هر چیزی. (مؤید الفضلاء) : شاعر باید که در افانین سخن و اسالیب شعر... از طریق افاضل شعرا... عدول ننماید. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم). بدین معنی جمع واژۀ فن است. (از آنندراج).
- افانین الکلام، روشها و اسلوبها و اجناس سخن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا