جدول جو
جدول جو

معنی اشکربی - جستجوی لغت در جدول جو

اشکربی
(اِ کَ)
ابوالعباس یوسف بن محمد بن فارو اشکربی. در اشکرب متولد شد و در جیان پرورش یافت. از این رو به اشکرب زادگاه خویش منسوب شد. آنگاه به خراسان سفر کرد و در بلخ اقامت گزید تا بسال 548 هجری قمری در آن شهر درگذشت. (ازمعجم البلدان). و سمعانی ذیل اشکرنی آرد: ابوالحجاج یوسف بن محمد بن وارد اندلسی اشکرنی، جوانی صالح فاضل و نیکوسیرت است. به حدیث و لغت و تا حدی به فقه آشناست. در اشکونت (کذا) متولد شد. در جیان پرورش یافت و بدان منتسب شد (؟). در راه جستن دانش از بلاد مغرب خارج شد و بعراق رفت و در بغداد از کسانی که ما سماع کردیم و از آنان که ما سماع نکردیم، سماع کرد. آنگاه به نیشابور و مرو و هرات رفت و حدیث بسیار سماع کرد و در پایان عمر در بلخ سکونت گزید و امامت مسجد راعوم (کذا) به وی واگذار شد. از قرائت من بسیار سماع کرد و من نیز از قرائت او سماع کردم. او از من نوشت و من نیز از او نوشتم. سرانجام در سلخ ذی القعده سال 548 هجری قمری درگذشت. (از انساب سمعانی برگ 39 ب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
اشک، لقب هر یک از پادشاهان سلسله اشکانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکنبه
تصویر اشکنبه
شکمبه، معدۀ حیوانات علف خوار، اشکمبه، چرینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکمبه
تصویر اشکمبه
شکمبه، معدۀ حیوانات علف خوار، اشکنبه، چرینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
جانوری را شکار کردن، شکردن، بشکریدن، صید کردن، اصطیاد، شکاریدن، شکریدن، اقتناص
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کَ)
رجوع به اشکربی شود، خوشتر. (غیاث) (آنندراج). خوش صورت تر. خوشگل تر. زیباروی تر، پوشیده تر و دشوارتر. (غیاث) (آنندراج). مشکل تر. دشخوارتر
لغت نامه دهخدا
قسمی پارچه: مائتا شقه من اشکری. درنسخی اشکر و اشکرلاط آمده است. (از دزی ج 1 ص 25)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
برحسب نوشتۀ یاقوت نام قصبه ای است در جهت شرقی اندلس. این محل مسقط رأس بعضی از مشاهیر علما بوده است و معلوم نشد اسپانیاییهای امروز این قصبه را چه مینامند. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است در جانب شرقی اندلس. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع) (منتهی الارب). نام این شهر در انساب اشکرن آمده و سمعانی گوید: شهری است از بلاد شرق اندلس از مغرب. و در حلل السندسیههیچیک از دو صورت دیده نشد. و رجوع به اشکرن شود
شهری به شرقی اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکمبک
تصویر اشکمبک
معده گاو و گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
شکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
منسوب به اشک، جمع اشکانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشکیبی
تصویر ناشکیبی
ناشکیبایی مقابل شکیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوبه
تصویر اشکوبه
((اَ بِ))
طبقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکردن
تصویر اشکردن
((اِ کَ دَ))
شکار کردن، شکستن، شکردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
Ungratefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de manière ingrate
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شکمباره، پرخور، شکمو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
不知感恩地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
kwa njia isiyo shukrani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
감사하지 않게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
nankörce
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
অবমাননাকরভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
अविनीत रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
undankbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ingrato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ondankbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
невдячно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
неблагодарно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
niewdzięcznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de manera ingrata
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de forma ingrata
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
感謝しないで
دیکشنری فارسی به ژاپنی