جدول جو
جدول جو

معنی اشون - جستجوی لغت در جدول جو

اشون
(اَ شَ وَ)
صفت کلمه اوستایی اش است که بمعنی ’رت’ (’نظم نیکو’ یا ’حقیقت’) است و یکی از امشاسپندان میباشد... در گاتها جهان نیک و جهان بد در برابر هم قرار دارند و همچنانکه هرچه از جهان نیک است در مفهوم کلی ’اش’ و با صفت ’اشون’ مشخص و متمایز میشود، عالم شر نیز با اصطلاح مؤنث دروج (دروغ) بیان میشود. (از ایران در زمان ساسانیان ص 48 و 49). و رجوع به یشتها ص 33 و 604 شود
لغت نامه دهخدا
اشون
(اَشْ وُ)
اشؤن. جمع واژۀ شأن، بمعنی رگ اشک. (منتهی الارب). رجوع به شأن و اشؤن شود
لغت نامه دهخدا
اشون
دیشب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تسمه های سربی نازک به اندازه های مختلف که در چاپخانه لای سطرهای چیده شده می گذارند تا فاصلۀ مطلوب میان دو سطر پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ فارسی عمید
نام تجاری نوعی سیگار که به نام شهر اشنو یا اشنویه (از شهرهای آذربایجان غربی) نامیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشوغ
تصویر اشوغ
آشوغ، غریب، بیگانه، مجهول، غیرمعروف، ناشناس، گمنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکن
تصویر اشکن
شکن، چین و چروک و تای پارچه، پیچ و خم زلف، شکنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهون
تصویر اهون
سست تر، آسان تر، پست تر، خوارتر
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
ادیب غانم بن ولید مخزومی اشونی. از شاعران بود و سلفی این ابیات را به وی نسبت داده است:
و من عجب انی احن الیه-م
و اسأل عنهم من لقیت وهم معی
و تطلبهم عینی و هم فی سوادها
و یشتاقهم قلبی و هم بین اضلعی.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
حصن اشونه، اشوقه. نام شهری به اسپانیا میان استجه و شلبره. (ابن جبیر). قلعه ایست در اندلس از نواحی استجه. (مراصد). و سلفی گوید حصنی است مجاور قرطبه. (از معجم البلدان). و رجوع به فهرست حلل السندسیه و قاموس الاعلام ج 2 ص 989، و اشوقه شود
حصنی به اندلس از نواحی استجه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
کلمه اوستایی بمعنی پاک، مقدس. رجوع به یشتها ص 32 و 604، و اشون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابون
تصویر ابون
بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسون
تصویر اسون
درنگ کردن، بهانه جستن، به راه پدر رفتن پیروی از پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایون
تصویر ایون
اتم الکترولیت که حامل بار الکتریکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین. تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشان
تصویر اشان
مخفف ایشان، آنان
فرهنگ لغت هوشیار
روسی اشپون را در دوات چینی (حروف چینی) میان دو واژه یا میان دو رده گذارند واتبند
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری است دارای پنجه ای چوبین (سه شاخه یا چهار شاخه) و دسته ای بلند که بوسیله آن غله کوفته را باد دهند و دانه را از کاه جدا سازند انگشته هسته
فرهنگ لغت هوشیار
شنوا شنونده. نوعی سیگار که بنام شهر اشنو (اشنویه) (آذربایجان) نامیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوز
تصویر اشوز
متکبر، گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوش
تصویر اشوش
خودخواه گستاخ دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوص
تصویر اشوص
سیه پلک فراخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوع
تصویر اشوع
پریشانموی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوق
تصویر اشوق
با شوق وذوق تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوه
تصویر اشوه
بد چشم، زشت روی، دهن گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادون
تصویر ادون
پست تر، نزدیک تر، کمینه تر، فرومایه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنون
تصویر اشنون
اشنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنو
تصویر اشنو
((اُ))
نوعی سیگار که به نام شهر اشنو (اشنویه آذربایجان) نامیده شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهون
تصویر اهون
((اَ وَ))
آسان تر، سست تر، پست تر، خوارتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکن
تصویر اشکن
((اِ کَ))
شکن، چین و شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتون
تصویر اتون
تون، گلخن، گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشوق
تصویر اشوق
((اَ وَ))
شایسته تر، آرزومندتر
فرهنگ فارسی معین
ابزاری چوبی با نوکی چهار یا پنج شاخه (مانند پنجه دست) که به وسیله آن غله کوفته را به باد می دادند تا دانه را از کاه جدا سازد، انگشته، هم گویند
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
سرب باریکی که در حروف چینی دستی میان هر دو سطر نهند تا فاصله مطلوب پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ فارسی معین
قرار دادن نخ در شانه ی دستگاه ریسندگی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی