عطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، ستوسر، شنوسه، برای مثال دماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
عَطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، سَتوسَر، شَنوسه، برای مِثال دَماغ خشک او اشنوشۀ تر / چو آرد گوش گردون را کند کر (سراج الدین راجی - مجمع الفرس - اشنوشه)
شکوفه، برای مثال باش تا دوحۀ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلی چاچی - شاعران بی دیوان - ۲۶۶) قی، استفراغ، برای مثال بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی / اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی (مولوی۲ - ۹۰۰)
شکوفه، برای مِثال باش تا دوحۀ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلی چاچی - شاعران بی دیوان - ۲۶۶) قی، استفراغ، برای مِثال بنگر به درخت ای جان در رقص و سراندازی / اشکوفه چرا کردی گر باده نخوردستی (مولوی۲ - ۹۰۰)
شنا. اشنا. اشناو. آشنا. اشناب: از بحر ثنای تو به شکر نعم تو ساحل نخوهم یافت به زورق نه به اشناه. سوزنی. مخفف آشناه (شناور). لفظمذکور در سنسکریت آشنان است یعنی غسل و بدن شستن. (فرهنگ نظام). رجوع به شناو و آشنا و اشناو و اشناب شود، خار و خاشاکی که روی آب باشد. (شعوری ج 1 ص 149)
شنا. اشنا. اشناو. آشنا. اشناب: از بحر ثنای تو به شکر نعم تو ساحل نخُوهم یافت به زورق نه به اشناه. سوزنی. مخفف آشناه (شناور). لفظمذکور در سنسکریت آشنان است یعنی غسل و بدن شستن. (فرهنگ نظام). رجوع به شناو و آشنا و اشناو و اشناب شود، خار و خاشاکی که روی آب باشد. (شعوری ج 1 ص 149)
برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا
برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا