زرافه، پستانداری نشخوار کننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خال های قهوه ای رنگ دارد، زراف، اشترگاوپلنگ، شترگاوپلنگ
زَرافِه، پستانداری نشخوار کننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خال های قهوه ای رنگ دارد، زَراف، اُشتُرگاوپَلَنگ، شُتُرگاوپَلَنگ
نام جانوری است که آنرا زرافه گویند. (جهانگیری). زرافه را گویند و آن جانوری است میان اشتر و گاو، چنانکه استر میان اسب و خر است. (برهان) (آنندراج). حیوانی است که سر و گردنش به شتر و پاهایش به گاو شبیه است و اشترگاوپلنگ هم گویند. در عربی زرافه و در ترکی زرئیا گویند. (شعوری ج 1 ص 149). شترگاو و آن بهیمه ای است دشتی، بتازیش زرافه گویند. کذا فی زفان گویا. (مؤید الفضلاء). حیوانی است بیابانی که شباهت به شتر و گاو و پلنگ هر سه دارد. (فرهنگ نظام). و رجوع به شترگاوپلنگ و اشترگاوپلنگ شود
نام جانوری است که آنرا زرافه گویند. (جهانگیری). زرافه را گویند و آن جانوری است میان اشتر و گاو، چنانکه استر میان اسب و خر است. (برهان) (آنندراج). حیوانی است که سر و گردنش به شتر و پاهایش به گاو شبیه است و اشترگاوپلنگ هم گویند. در عربی زرافه و در ترکی زرئیا گویند. (شعوری ج 1 ص 149). شترگاو و آن بهیمه ای است دشتی، بتازیش زرافه گویند. کذا فی زفان گویا. (مؤید الفضلاء). حیوانی است بیابانی که شباهت به شتر و گاو و پلنگ هر سه دارد. (فرهنگ نظام). و رجوع به شترگاوپلنگ و اشترگاوپلنگ شود
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت اشترگیا، راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، خاراشتر
خارِشُتُر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت اُشتُرگیا، راویز، کَستیمه، کَسیمه، شُتُرخار، شُتُرگیا، خاراُشتُر
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
خارِشُتُر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت راویز، کَستیمه، کَسیمه، شُتُرخار، شُتُرگیا، اُشتُرخار، خاراُشتُر
اشترخار است که خار شتری باشد. (برهان) (آنندراج). اشترخار. (جهانگیری). خارشتر. شترخار. شترخوار. اشترخوار. اشترغار. اشترغاز. بادآور. و رجوع اشترخوار و اشترخار و شترخوار و شترخار و خارشتر شود.
اشترخار است که خار شتری باشد. (برهان) (آنندراج). اشترخار. (جهانگیری). خارشتر. شترخار. شترخوار. اشترخوار. اشترغار. اشترغاز. بادآور. و رجوع اشترخوار و اشترخار و شترخوار و شترخار و خارشتر شود.
مقدار بار یک اشتر. اشتربار. شتروار. صاع. (بحر الجواهر). حمل بعیر. وسق. (مهذب الاسماء) : گروهی گویند دویست و پنجاه سرهنگ اسیر بودند و دویست و پنجاه وشش اشتروار از زر و گوهرها. (ترجمه طبری بلعمی). جز او از خسروان هرگز که داده ست به یک ره پنج اشتروار دینار. فرخی. و گفت هزاروهفتصد استادشاگردی کردم و چند اشتروار کتاب حاصل کردم. (تذکرهالاولیاء عطار). و رجوع به اشتربار شود
مقدار بار یک اشتر. اشتربار. شتروار. صاع. (بحر الجواهر). حمل بعیر. وسق. (مهذب الاسماء) : گروهی گویند دویست و پنجاه سرهنگ اسیر بودند و دویست و پنجاه وشش اشتروار از زر و گوهرها. (ترجمه طبری بلعمی). جز او از خسروان هرگز که داده ست به یک ره پنج اشتروار دینار. فرخی. و گفت هزاروهفتصد استادشاگردی کردم و چند اشتروار کتاب حاصل کردم. (تذکرهالاولیاء عطار). و رجوع به اشتربار شود
اشترگاو. اشترگاوپلنگ. شترگاوپلنگ. مخفف شترگاوپلنگ است که به عربی زرافه باشد. (انجمن آرا). جانوری است که آن را به عربی زرافه گویند. سر آن جانور به سر شتر و گویند به سرگاو کوهی بماند و سینه و سم و شاخ او به سینه و سم و شاخ گاو شبیه است لیکن شاخش از شاخ گاو باریکتر و کوچکتر است وپوستش مانند پوست پلنگ پرخال میباشد از این جهت شترگاوپلنگ نیز گویندش. دمش مانند دم آهو و دندانهایش همچو دندانهای خر و گردن و دستهایش بسیار دراز و پایهایش کوتاه بود. گویند زانو ندارد و کاری نیز از او نیاید و ترکیبش به غایت عجیب و غریب است و طمع را از دیدنش خوش می آید. و بیشتر در ولایت نوبه بهم میرسد. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). جانور پستانداری است از راستۀ نشخوارکنندگان که فقط شامل یک نوع است. این جانور به داشتن گردنی طویل و قوی و برافراشته مشخص است. بالای پیشانیش یک زوج شاخ پشم آلود وجود دارد. زمینۀ بدن حیوان صورتی رنگ و زمینۀ شکمش سفید است. ولی سراسر بدنش را لکه های کوچک و بزرگ قهوه یی پوشانده و دمش کوتاه و قوی است. به علت گردن دراز و دستهای بلندقدش به ارتفاع متجاوز از شش متر میرسد و به این جهت استفاده از برگ درختان به عنوان تغذیه بر وی آسان است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اشترگاو وزرافه شود، نام یکی از مهره های شطرنج کبیر هم هست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
اشترگاو. اشترگاوپلنگ. شترگاوپلنگ. مخفف شترگاوپلنگ است که به عربی زرافه باشد. (انجمن آرا). جانوری است که آن را به عربی زرافه گویند. سر آن جانور به سر شتر و گویند به سرگاو کوهی بماند و سینه و سم و شاخ او به سینه و سم و شاخ گاو شبیه است لیکن شاخش از شاخ گاو باریکتر و کوچکتر است وپوستش مانند پوست پلنگ پرخال میباشد از این جهت شترگاوپلنگ نیز گویندش. دمش مانند دم آهو و دندانهایش همچو دندانهای خر و گردن و دستهایش بسیار دراز و پایهایش کوتاه بود. گویند زانو ندارد و کاری نیز از او نیاید و ترکیبش به غایت عجیب و غریب است و طمع را از دیدنش خوش می آید. و بیشتر در ولایت نوبه بهم میرسد. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). جانور پستانداری است از راستۀ نشخوارکنندگان که فقط شامل یک نوع است. این جانور به داشتن گردنی طویل و قوی و برافراشته مشخص است. بالای پیشانیش یک زوج شاخ پشم آلود وجود دارد. زمینۀ بدن حیوان صورتی رنگ و زمینۀ شکمش سفید است. ولی سراسر بدنش را لکه های کوچک و بزرگ قهوه یی پوشانده و دمش کوتاه و قوی است. به علت گردن دراز و دستهای بلندقدش به ارتفاع متجاوز از شش متر میرسد و به این جهت استفاده از برگ درختان به عنوان تغذیه بر وی آسان است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اشترگاو وزرافه شود، نام یکی از مهره های شطرنج کبیر هم هست. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)