جدول جو
جدول جو

معنی اشترکین - جستجوی لغت در جدول جو

اشترکین
کینه توز، کینه دار، کینه جو مانند شتر
تصویری از اشترکین
تصویر اشترکین
فرهنگ فارسی عمید
اشترکین
(اُ تُ)
شترکین. شتردل. کینه توز. کینه دار.
لغت نامه دهخدا
اشترکین
اشتردل
تصویری از اشترکین
تصویر اشترکین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتربان
تصویر اشتربان
نگهبان شتر، ساربان، ساروان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتروان
تصویر اشتروان
اشتربان، نگهبان شتر، ساربان، ساروان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتراکی
تصویر اشتراکی
کمونیست، پیرو کمونیزم، به طور مشترک، با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
چهاردیواری که شتران را در آنجا نگه می دارند، جای شتران، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشترگیا
تصویر اشترگیا
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شترکین
تصویر شترکین
کینه توز، کینه دار، کینه جو مانند شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرکنین
تصویر استرکنین
الکلوئیدی سفید رنگ، بی بو، تلخ و بسیار سمی و مهلک که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تُ)
مخفف اشترگیاه. رجوع به اشترگیاه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُرْ)
اشتربان. شتربان. ساربان. رجوع به اشتربان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
مناخ. شترخان
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ کُرْ رَ / رِ)
شتربچه. بچه شتر. قرمل
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
اشترکین. شترکینه. پرکینه. کینه توز. که چون شتر کینه دارد. رجوع به اشترکین شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
دهی از دهستان جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، 5000گزی خاور قصبۀ اسدآباد، 3000گزی جنوب خاور شوسۀ اسدآباد به همدان. کوهستانی. سردسیر. دارای 340 تن سکنه که مذهب آنها شیعه می باشد و به زبانهای ترکی، کردی و فارسی سخن می گویند. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، میوه، لبنیات، تریاک، انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان مختصر قالی بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، غدار. (انجمن آرای ناصری). رجوع به شترکین شود
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در عراق عجم و در دومنزلی اصفهان واقع گشته و بتذکر ابن بطوطه آبها و باغ و بوستانهای فراوان دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 972)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
شترغان. نام گیاهی که گیاه مریم گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ خَ دَ / دِ)
کشندۀ شتر. درهم شکننده شتر:
اشتر نادان بنادانی فروخسبد براه
بی خبر باشد از آن شیری که هست اشترشکن.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ کَ)
دهی از دهستان هندیجان بخش ایذۀ شهرستان اهواز، در 8 هزارگزی باختری ایذه. کوهستانی، معتدل، دارای 55 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتر کین
تصویر شتر کین
پر از کینه اشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتراکیه
تصویر اشتراکیه
همباگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتربان
تصویر اشتربان
شتربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
خوابگاه شتران شتر خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترشکن
تصویر اشترشکن
کشنده شتر درهم شکننده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترغان
تصویر اشترغان
نام گیاهی که گیاه مریم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترکشتن
تصویر اشترکشتن
نحرشتر کشتن شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتروان
تصویر اشتروان
شتربان ساربان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کپزهر زهری است کشنده که از دو گیاه کچوله و پاپیته به دست می آید اندک آن در دارو سازی به کار می رود شبه قلیایی است بسیار سمی که از دو گیاه بنام کچوله و پاپیته استخراج میشود. در تداوی بمقدار کم مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشترک، همبستان جمع مشترک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مشترکین روزنامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترکینه
تصویر اشترکینه
اشتردل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتراکی
تصویر اشتراکی
منسوب به اشتراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
شترخان، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شترکینه
تصویر شترکینه
((~. نِ))
پرکینه
فرهنگ فارسی معین
مشترک بودن، اشتراک
دیکشنری اردو به فارسی