جدول جو
جدول جو

معنی اشتران - جستجوی لغت در جدول جو

اشتران
(اُ تُ)
نام کوهی است از لرستان ایران که هزار و هشتصد و شصت ذرع ارتفاع دارد. (فرهنگ نظام). و رجوع به مادۀ بعد شود، کنایه از مردم بیدل و نامرد و ترسنده. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). خوفناک. ترسنده و نامرد. (انجمن آرای ناصری). غردل. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری). ترسناک. ترسو. جبان. شتردل. گاودل. بزدل. مرغ دل. کلنگ دل. آهودل. بددل. کم دل. کم جرأت. اشترزهره. رجوع به اشترزهره شود:
خصم اشتردل تو گر خر نیست
از چه رو افسرش شده ست افسار.
خسروانی.
بر میانه بود شه عادل
نبود شیر شرزه اشتردل.
سنائی.
خصم اشتردل ز تو چون رعد بادا در خروش
وز دو چشم خویشتن پیوسته نالان چون رباب.
سیف اسفرنگ.
پیش اشتردلی چو خاقانی
یاد تو جز بجام می نخورند.
خاقانی.
زهی بقوت جودت رجای اشتردل
کشد بسوی چراگاه شیر شرزه مهار.
رضی نیشابوری.
هست آن گاوگوش اشتردل
اسب صورت ولی بمعنی خر.
ابن یمین.
و رجوع به امثال و حکم دهخدا و مجموعۀ مترادفات ص 351 و شعوری ج 1 ص 147 شود
لغت نامه دهخدا
اشتران
اشتران دهکده ای است در درۀ خرم رود واقع مابین تویسرکان و همدان مسافت آن تا نهاوند هشت نه فرسخ است. اشتران حاصل خیز و جای خوبی است. (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و رجوع به تاریخ گزیده ص 696 و 699 شود. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: اشتران، قصبۀ مرکز دهستان خرمرود شهرستان تویسرکان، 18000گزی شمال باختری تویسرکان و 7000گزی شمال باختری کرزان. کوهستانی، سردسیر، دارای 1470 تن سکنۀ شیعه و فارسی زبان می باشد. آب آن از قنات و رود خانه خرم رود. محصول آنجا غلات، انگور، توتون، تریاک، لبنیات، گردو و مختصر میوه ها. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالی باقی. راه آنجا مالرو است. تابستان از طریق گردنۀ سوتلق و ولاشجرد میتوان اتومبیل برد. دبستان، سه مسجد، 20 باب دکان و خانه های اربابی مرغوبی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
اشتران
(اُ تُ)
جمع واژۀ اشتر. شتران. ابل. جمال: ذوو، اشتران ازسه تا ده. نیب، اشتران پیر. فرش، اشتران خرد. مساقیب، اشتران زاییده. ابل سدی ً، اشتران فراگذشته، مالک شتررا نیز گویند. (آنندراج). کسی که پرستاری شتر میکندو آنرا کرایه میدهد و از جائی بجائی بار میبرد و کرایه میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به شتردار شود
لغت نامه دهخدا
اشتران
(اَ تَ)
مالک اشتر و پسر او ابراهیم. (تاج العروس) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتراط
تصویر اشتراط
شرط کردن، شرط بستن، پیمان کردن، تعلیق کردن چیزی به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
شریک شدن، شراکت کردن، قبول استفاده از خدمات یا دریافت منظم کالای یک مؤسسه در مقابل پرداخت هزینۀ معیّن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر با استعمال الفاظ و کلماتی که معانی مشترک داشته باشند مطلبی را بیان کند که ذهن شنونده به سوی معنی غیر مقصود متوجه شود، سپس برای رفع اشتباه در مقام توضیح برآید، برای مثال صبحگاهان بود با احباب رطل می زدیم / جام لبریز از کف خضر مبارک پی زدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتران
تصویر اقتران
قرین شدن، نزدیک شدن و یار شدن به دیگری، نزدیکی و پیوستگی، قرار گرفتن دو ستاره در یک درجه ودقیقۀ یک برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
چهاردیواری که شتران را در آنجا نگه می دارند، جای شتران، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتروان
تصویر اشتروان
اشتربان، نگهبان شتر، ساربان، ساروان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتربان
تصویر اشتربان
نگهبان شتر، ساربان، ساروان
فرهنگ فارسی عمید
شریک شدن، با هم در کاری شرکت کردن، با یکدیگر انباز شدن، همبازی، همدستی همی همباگی هنبازی انباز شدن انبازی کردن شرکت کردن شریک شدن، انبازی شرکت، آنست که شاعر با آوردن الفاظی که معانی مشترک داشته باشند مطلبی را القا کند که اندیشه شنونده متوجه معنی غیر مقصود گردد و سپس شاعر در صدد توضیح بر آید. یا اشتراک روز نامه یا مجله. جزو خریداران مرتب روزنامه یا مجله در آمدن آبونه شدن،جمع اشتراکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتراط
تصویر اشتراط
شرط بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتراء
تصویر اشتراء
خریدن، فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیکی نزدی نزدیک شدن فرایی همچسبی گرد آمدن برابر شدن یار گشتن قرین شدن، نزدیک شدن ستاره ای بستاره دیگر، نزدیکی پیوستگی، جمع اقترانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتربان
تصویر اشتربان
شتربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
خوابگاه شتران شتر خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترغان
تصویر اشترغان
نام گیاهی که گیاه مریم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتروان
تصویر اشتروان
شتربان ساربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتران
تصویر اقتران
((اِ تِ))
قرین شدن، نزدیک شدن ستاره ای به ستاره دیگر، نزدیکی، پیوستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتراء
تصویر اشتراء
((اِ تِ))
خریدن، فروختن، معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتراط
تصویر اشتراط
((اِ تِ))
پیمان بستن، شرط کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
((اِ تِ))
شریک شدن، شرکت کردن، انبازی، شراکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
شترخان، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
انبازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
Subscription
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
abonnement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
подписка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
Abonnement
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
підписка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
subskrypcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
订阅
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
assinatura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
abbonamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
suscripción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اشتراک
تصویر اشتراک
abonnement
دیکشنری فارسی به هلندی