- اشاعه
- تابع دیار گردانیدن چیزی را، فاش کردن
معنی اشاعه - جستجوی لغت در جدول جو
- اشاعه
- گسترش
- اشاعه
- فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشکار کردن پراکندن (پیام و آگاهی) آشکار کردن فاش ساختن پراکندن
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
آگاهی یافتن، ترسیدن، بالاتر بودن
نام گروهی که پیرو ابوالحسن اشعری بوده اند انگارگرایان (اندیشه های فلسفی ایرانی)
بمنعنی شاعرتر، ج اشعر، وبمعنی بسیارموی اندام، پر موی
آشکار کردن، پاشیدن پراکندن آشکارا کردن فاش کردن (خبر و جزآن)، پاشیدن پراکندن گستردن، اجتماع حقوق مالکان متعدد در مال واحد بدون قصد همکاری در انتفاع از آن مال مانند ترکه میت که بطور اشاعه بین وارثان مشترک است. یا اشاعت خبر. فاش کردن خبر
سوزانیدن، کشتن، به خون آلودن، تباهیدن، پراکندن
شادی
نشان دادن چیزی را
برافراشتن ساختمان، به آوای بلند خواندن بلندخوانی
گیاه رویاندن، پرهیزکردن، پشتکار، رویگردانی
توده مردم، داراک ناروا
جمع شراع، بادبان ها، زه های کمان، گردن های شتران
نمارش، نمار
بسیار شدن، بسیار گردیدن، تباه ساختن، ناچیز کردن
فرمانبرداری رسیدن میوه پر گیاهی
روان گردانیدن گداختن آب کردن
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
ضایع کردن، تلف کردن، تباه ساختن، ناچیز کردن، بسیار شدن ضیاع کسی، بسیار شدن آب و زمین کسی
اشاعه، فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
آب دماغ آب بینی، گش سینه
Implication
подразумеваемое
Implikation
підтекст
implikacja
implicação
implicazione