جدول جو
جدول جو

معنی اشاعه - جستجوی لغت در جدول جو

اشاعه
فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
فرهنگ فارسی عمید
اشاعه
(گُ زِ)
اشاعه. اشاعت. تابع دیار گردانیدن چیزی را: اشاعکم السلام و بالسلام، سلامت را پیرو دیار شما گرداند. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ شی ٔ (نادراً)
لغت نامه دهخدا
اشاعه
تابع دیار گردانیدن چیزی را، فاش کردن
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
فرهنگ لغت هوشیار
اشاعه
گسترش
تصویری از اشاعه
تصویر اشاعه
فرهنگ واژه فارسی سره
اشاعه
اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشاعت
تصویر اشاعت
اشاعه، فاش کردن، آشکارا کردن، پراکنده ساختن، رواج دادن، فاش و آشکار کردن خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
ضایع کردن، تلف کردن، تباه ساختن، ناچیز کردن، بسیار شدن ضیاع کسی، بسیار شدن آب و زمین کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت، با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن، سخن مختصر و با ایجاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاعره
تصویر اشاعره
اشعری، از فرقه های اهل سنت، پیرو ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند، جمع اشاعره، پیرو فرقۀ اشعری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشاحه
تصویر اشاحه
گیاه رویاندن، پرهیزکردن، پشتکار، رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاعه
تصویر قشاعه
آب دماغ آب بینی، گش سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماعه
تصویر اماعه
روان گردانیدن گداختن آب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطاعه
تصویر اطاعه
فرمانبرداری رسیدن میوه پر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
بسیار شدن، بسیار گردیدن، تباه ساختن، ناچیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشابه
تصویر اشابه
توده مردم، داراک ناروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرعه
تصویر اشرعه
جمع شراع، بادبان ها، زه های کمان، گردن های شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاده
تصویر اشاده
برافراشتن ساختمان، به آوای بلند خواندن بلندخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاعر
تصویر اشاعر
بمنعنی شاعرتر، ج اشعر، وبمعنی بسیارموی اندام، پر موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاعه
تصویر اذاعه
آشکار کردن پراکندن (پیام و آگاهی) آشکار کردن فاش ساختن پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نشان دادن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشافه
تصویر اشافه
آگاهی یافتن، ترسیدن، بالاتر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
نام گروهی که پیرو ابوالحسن اشعری بوده اند انگارگرایان (اندیشه های فلسفی ایرانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساعه
تصویر اساعه
تباهاندن، رها گذاشتن ستوررا، پاسی گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، پاشیدن پراکندن آشکارا کردن فاش کردن (خبر و جزآن)، پاشیدن پراکندن گستردن، اجتماع حقوق مالکان متعدد در مال واحد بدون قصد همکاری در انتفاع از آن مال مانند ترکه میت که بطور اشاعه بین وارثان مشترک است. یا اشاعت خبر. فاش کردن خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاطه
تصویر اشاطه
سوزانیدن، کشتن، به خون آلودن، تباهیدن، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاشه
تصویر اشاشه
شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذاعه
تصویر اذاعه
((اِ عَ یا عِ))
آشکار ساختن، فاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اضاعه
تصویر اضاعه
((اِ عِ))
ضایع کردن، تلف کردن، بسیار شدن آب و زمین کسی، اضاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نمارش، نمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
Implication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
подразумеваемое
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
Implikation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
підтекст
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
implikacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
含义
دیکشنری فارسی به چینی