جدول جو
جدول جو

معنی اسکوک - جستجوی لغت در جدول جو

اسکوک
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخکوک
تصویر اخکوک
میوۀ سبز و نارس، به ویژه زردالو، چغاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوک
تصویر استوک
ویژگی کالایی که معیوب شده و از قیمتش کاسته شده است، انبار، در ورزش قسمت برجسته ای که زیر کفش فوتبال قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکرک
تصویر اسکرک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
اسکاف. کفشگر. (منتهی الارب). ج، اساکیف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معرب از فارسی اسپیدبا، نوعی آش مرکب از آب گوشت و قطعاتی از گوشت و اسفناج و مغز گندم و سرکه. تلفظ معمول کلمه اسفیدباج است. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چاه تنگ سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سکه زده شده. (آنندراج). سکه زده. مضروب (زر یا سیم) : زر مسکوک. فضۀ مسکوک. سیم مسکوک: معیرالممالک یک دانگ از وزن عباسی را کم نموده، عباسی را شش دانگ مسکوک... نموده. (تذکره الملوک ص 23). طلا، مسکوک از قرار مثقالی پنجاه دینار. نقره، از قرار... (تذکره الملوک ص 23) ، میخ کرده. میخ دوزشده.
- سریر مسکوک، تخت میخ دوز کرده به آهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
معنی آنرا زردآلوی نارسیده گفته اند و بیت ذیل را شاهد آورده اند:
ز پیروزه و از زمرد مگر
نمایند اخکوک نارس ببر.
اسدی.
اگر این معنی درست است نارس حشو قبیح است ولی معنی درست نیست. واخکوک هر میوه ایست سبز و نارس. چغاله و نارسیدۀ هرمیوه. هر میوۀ نارسیده: المسلاخ و الخضیره، آنکه (نخلی که) اخکوکش فروریزد. (السامی فی الاسامی). قلب، سرخ شدن اخکوک خرما یعنی غورۀ آن.
- امثال:
عرب اخکوک ندیده، در مورد کسی گویند که نسبت به طعام یا هر چیز دیگر حریص و ولوع باشد
لغت نامه دهخدا
شهریست در روم ایلی مرکز ولایت قوصوه بساحل نهر ’واردار’ در 180 هزارگزی شمال غربی سلانیک. قسمت اعظم شهر در جهت شمال شرقی نهر مزبورواقع است و فقط یکی دو محله در جانب جنوب غربی نهر فوق وجود دارد. شهر در دو جلگۀ بسیار زیبا واقع و در دو طرف نهر گسترده شده و در دو جهت شمال و جنوب چمن ها و جلگه های باصفا و باغها و باغچه های دلگشا جلوه گری میکند، خط آهنی که از سلانیک بمتروویچ امتداد یافته از کنار قسمت واقع در جهت غربی واردار میگذرد و نیز خط آهنی که از اروپا بطریق صربستان می آید در جنوب اسکوب بخط آهن سلانیک متصل میشود و تلاقی این دو خط اهمیت قدیمی اسکوب را بیش از پیش میافزاید، هرچه بایستگاه نزدیک میگردد توسیع می یابد و روز بروز بر عده مهمانخانه ها و مسافرخانه ها و باغها و تفرجگاههای عمومی افزوده میشود و آثار عمران و آبادی از نقش و نگار در و دیوار جلوه گر است. دولت عثمانی بجای پرشتنه (مرکز سابق ولایت قوصوه) اسکوب را برای مرکزیت انتخاب کرد. حول و حوش و اطراف اسکوب هم بغایت منبت و حاصلخیزمیباشد و حکم مخزنی بین سلانیک و قوصوه و آرناؤدستان علیا دارد و ازین رو نیز دارای اهمیت تجارتی بسیار است. پل سنگ و آجری بامر سلطان مرادخان ثانی روی نهرواردار کشیده شده و پل چوبی دیگری هم دارد و نیز پلی آهنی مکمل ساخته اند که مخصوص خط آهن است. این شهر قریب 4000 خانه و 1000 دکان و 50 کاروانسرا و 50 نانوایی و 3 حمام و قریب 25000 سکنه دارد و نیز جوامع ومدارس و عمارات عالی بسیار در اینجا دیده میشود و معمورترین آنها عبارتند از جوامع و مدارس سلطان مراد ثانی و مصطفی پاشا و یحیی پاشا و اسحاق بک و عیسی بک، و علاوه بر این در این شهر خرابه های جوامع بعض سلاطین و حمامهای بزرگ مشاهده میشود و نیز مقابر جمعی از علماو ادبا و مشایخ و اولیا در این مکان است که اینها دلالت دارد بر اینکه زمانی اسکوب در دورۀ عثمانیان حائز اهمیت بزرگی بوده و مقام دارالعلم درجۀ اولی را در روم ایلی داشته. مقبرۀ ویسی نثرنویس و منشی معروف عثمانی نیز در اسکوب است و در این شهر یک مدرسه رشدیه (متوسطه) ، یک دبستان و چند مکتب صبیان (مدرسه ابتدائی) و یک بیمارستان غربا و دو بیمارستان نظامی وجود دارد. اسکوب یکی از بلاد قدیمه است، بطلمیوس در جغرافیای خود بلفظ اسکوپی آنرا یاد میکند و تیت لیو از مورخین معروف روم این شهر را سین تیا مینامند. در هر حال این شهر در ازمنۀ قدیمه مسکن و مرکز قوم واردان که در آن حوالی اقامت داشتند بوده و در 210 سال قبل از میلاد فیلیپ سوم آنجا را ضبط و بمقدونیه ملحق ساخت. بعداً دست رومیان افتاد و در اثنای تقسیم ممالک روم قسمت امپراتوران قسطنطنیه شد. امپراتور یوستنیانوس بمناسبت نشوونما در این سرزمین با کمال رغبت بتعمیر و تزئین و توسعۀ وی پرداخت و نام یوست نیاناپریما یعنی یوستنیای اول را به وی داد. روایت دیگری این وقعه رادر مورد قصبۀ اوخری صادق میداند و میگوید وطن امپراطور مزبور شهر اسکوب نبوده بلکه قصبۀ اوخری است. ودر هر حال این نام موقتی بوده و بعدها این شهر ’اسکوپیا’ نامیده شده. اسکوب از زمانهای قدیم شهری مستحکم و متین و در قرن هفتم میلادی اقوام اسلاو از جانب شمال شرقی بنواحی اسکوپ هجوم آوردند، گرچه بومیان مدت مدیدی در مقابل دشمنان مقاومت کردند عاقبت مغلوب شدند وصربی ها باین سرزمین استیلا یافتند و مدتی مقرّ حکومت اینان بود و بعد از ملحمۀ کبرای قوصوه در سنۀ 792هجری قمری در عصر یلدیرم سلطان بایزیدخان تیمورتاش پاشا، اسکوب را ضبط کرد و محافظۀ ادارۀ آن بعده پاشایکیت محوّل گردید و طبق دستور سلطان جمعی کثیر از مسلمانان آناطولی برای اقامت باین محل مهاجرت کردند و بدین طریق نخستین شهر که از سرزمین روم ایلی برنگ اسلامی و عثمانی جلوه گری کرد همان شهر اسکوب بود. از آثار عتیقۀ آن فقط قلعۀ آن باقی مانده است. مجرای آب مکملی هم که در زمان عثمانیان احداث شده بجاست. آثار باقیۀ دیگری هم دارد. در اطراف این شهر گورستان بسیار وسیعی دیده میشود که خود دلیل وسعت و عظمت این شهر در ازمنۀ سالفه میباشد. در گذشته مصنوعات دباغی آن بسیار شهرت داشته اکنون هم چند دباغخانه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). XXX
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
والتر. رجوع به اسکات (والتر) شود، کهنه. مندرس:
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
جان. یکی از دانشمندان معروف ایرلاند. وی در قرن 9 میلادی میزیست و سمت راهبی داشت. آثار علمی و فلسفی بزبان لاتین دارد و بواسطۀ تمایل بآزادی افکار و دوری از موهومات منظور نظر پاپ نشده و در زمرۀ گناهکاران درآمده است
جان. یکی از دانشمندان مشهور اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیسته و بفلسفه و علوم عقلی اشتغال داشته است
مایکل. یکی از علمای اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیست و به علوم و فنون عصر خود اشتغال ورزید
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
تلفظ فرانسوی اسکات، نام باستانی مردم اسکاتلند
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اسکوسها از اقوام اولیۀ ایطالیا بوده اند که برخی از مورخین آنها را از نژاد قدیم یونانی شمارند، اسکی حصار قریه ای است در سنجاق دنیزلی از ولایت آیدین در 15 هزارگزی شمال شرقی شهر دنیزلی در ساحل یکی از انهار تابعۀ شط مندرس در دست چپ، و آن بر روی ویرانه های شهر قدیم لائودیکیه واقع است. این شهر در تاریخ 65 میلادی از زلزله منهدم شده و بعداً دوباره معمور گردیده است اما باز در 1402 میلادی تیمور لنگ آنجا را به ویرانه ای مبدل کرد. در خرابه های واقع در گرداگرد اسکی حصار انقاض و آثار باقیۀ یک تماشاخانه و یک سربازخانه و یک میدان اسب دوانی دیده میشود که هر سه از بقایای آثار رومیان میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 168 شود
لغت نامه دهخدا
نام دریایی است (ظ: دریاچه یا رود) بخلخ. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
(اِکُ)
رودخانه ایست که در بلژیک و فرانسه جریان دارد، طول آن 400 هزارگز است که 120 هزارگز مسیر علیای آن در فرانسه است. این رود از جوار شهر کاتله واقع در ایالت اسنه از ایالات شمال شرقی فرانسه سرچشمه گرفته بسوی شمال و شمال شرقی روان میشود، آنگاه داخل ایالت هن گشته از میان بلاد کامیره، والنسین و کنده بحدود بلژیک میرسد و از میان شهرهای تورنای، اودنارد، گاندوآن ور واقع در این کشور میگذرد و در این حال وسعت بسیار می یابد و بدو شاخه و شعبه خلیج مانند غربی و شرقی منقسم می گردد و در بین ابرها جزائر بزرگی بوجود می آید، آنگاه شعبه شرقی (بعبارت اصح شمالی) بیک شعبه از رود خانه رین اتصال یافته بدریای شمال میریزد. این نهر، نهرهای فرعی چندی هم دارد که بزرگتر آنها عبارت است از رودخانهای ذیل: سانسه، اسکارپ، لیس، داندر و رویال. علاوه بر این کانال سنت کنتین نیزباین نهر اتصال دارد، و در شهر آنور در استقامت شمال غربی جریان می کند و چون بحدود هلند درمی آید تمام استقامت خود را بسوی مغرب متوجه می سازد و کلیهً مجرای آن دارای پیچ و خمهای بسیار است و مجموع طول آن به 430 هزار گز بالغ میشود که 107 هزار گز آن در خاک فرانسه، 233 هزار گز در بلژیک و 90 هزار گز هم در هلندجریان دارد. وسعت رود خانه مزبور در کشور فرانسه به 20 گز بالغ میشود و بشکل جدول برای کشتی رانی مناسب است و در بلژیک رفته رفته بوسعت خود می افزاید تا در شهر آنور به 700 گز میرسد و در هلند بدو شعبه منقسم میگردد که وسعت هر شعبه از هزار گز تجاوز نمیکند. تا نزدیکی شهر آنور آب این رودخانه شور است و در این شهر لنگرگاه زیبایی تشکیل میدهد و تأثیر جزر و مدّ تاشهر گاند در آن محسوس است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
نام محلی کنار راه قزوین و رشت، میان تاریک رود و سفیدکتله در 301500 گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی در آذربایجان. (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه چ لیدن ص 79)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ رَ)
برجستن گلو باشد، یعنی آوازی که بی اختیار از گلو برآید و آنرا بعربی فواق گویند. (برهان). فواق باشد یعنی صوتی که پیاپی از حلق برآید بی قصد. (سروری). هکه. (برهان). سکسکه. اسکچه
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت، 38000 گزی شمال رودبار و 4000 گزی باختر راه شوسۀ رودبار - رشت. سکنه 428 تن، شیعه. زبان گیلکی، فارسی. رود خانه محلی و چشمه سار، محصول برنج، زغال، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری، زغال سوزی، شال و جوراب بافی. 20 باب دکاکین مختلف و زغال فروشی و قهوه خانه سر راه شوسه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(اُ کُ)
کلمه صربی بمعنی مهاجر، نامی است که بصربستانی هائی که از صربستان، بسنی و هرزگوین فرار میکردند و در ممالک مجاوره مقیم میشدند تا از مظالم ترکان برهند، گفته میشده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخکوک
تصویر اخکوک
زردالوی نارس (این کلمه بیشتر در خراسان بخصوص مشهد متداول است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
سکه زده شده پرشیان سکه زده، جمع مسکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکنک
تصویر اسکنک
آلتی که نجاران چوب را بوسیله آن سوراخ کنند بیرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکوب
تصویر اسکوب
ریزان، کفشگر، آهنگر، درخش، راه پراز خرمابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوک
تصویر سکوک
چاه تنگ دهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
((مَ))
سکه زده، پول فلزی، جمع مسکوکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکنک
تصویر اسکنک
((اِ کِ نِ))
ابزاری فلزی که نجّاران چوب را به وسیله آن سوراخ می کنند، بیرم، اسکنه
فرهنگ فارسی معین
پول، سکه، سکه زده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غاری که به صورت آغل طبیعی گوسفندان مورد استفاده ی دامداران
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
سکسکه
فرهنگ گویش مازندرانی