- اسپه
- در ترکیبهایی چون دو اسپه (با در اسپ به وسیله دو اسپ) و سه اسپه (با سه اسپ به وسیله سه اسپ) بکار میرود. سپاه لشکر عسکر قشون
معنی اسپه - جستجوی لغت در جدول جو
- اسپه ((اِ پَ))
- سپاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپهر
اسپ بودن خاصیت و ویژگی اسپ را داشتن: (... که حیوانی جز مردمی است و جز اسپی) (دانشنامه علائی)
اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی میسازند، فرس یکی از اندامهای اسطرلاب (التفهیم بیرونی)، خیمه بزرگ چادر کلان. یا اسپک بازی. اسب چوبین و گلین که کودکان برای بازی میسازند
یونجه
تخمک هاگ خرد دانه در بارآوری گیاهان بی گل سپر تر مجن، دیوار میان دو مجردی از بیرون سو بدنه دیوار درسته از آجر و غیر آن که زیر طره باشد بر قسمت بیرونی ساختمان
سپاه سپه لشکر لشکرانبوه جیش، (در اصطلاح نظام) واحدی از نظامیان که شامل چند لشکر باشد
ماده شیر آغل (جایگاهی که برای گوسپندان سازند، گوشتخوار جانور، گشت زمین پرهونی که زمین در یک سال می پیماید
مقتدا وپیشرو
جمع سنان، سر نیزه ها، جمع سن، دندان ها
دست پاگیر
سنان ها، قطعه های آهن نوک تیز که بر سر چوب دستی یا نیزه نصب کنند، سرنیزه ها، جمع واژۀ سنان
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
خسته، درمانده، ستوه، بستوه، استوه
قدوه، مقتدا، پیشوا، پیشرو، الگو، سرمشق
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، مجنّ، ترس
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، مجنّ، ترس
هرچینه ورده ازدیوارگلین که روی هم چینندعرق لاد: این چندنسپه است ک
هسته، برای مثال کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را استه باشد در میانه (ابوالمثل- مجمع الفرس - استه)
ستیزه، لجاج
اسب فرس، یکی از مهره های شطرنج است، جزو دوم بسیاری از نامهای کهن ایرانی است: ارجاسپ جاماسپ گشتاسپ لهراسپ تهماسپ آذر گشسپ. یا اسپ آبی. اسب آبی یا اسب چوبی. یا اسب چوبین. یا اسب چوگانی. اسبی که برای چوگان بازی تربیت یافته باشد، یا اسپ خراس. اسبی که آس (آسیا) را میگرداند. خراس
واحدی از لشکریان (قدیم) لشکر قشون جیش، واحدی نظامی شامل چند (و معمولا سه) لشکر هر ارتش شامل چند سپاه است
اسب، پستانداری علف خوار، سم دار و با یال و دم بلند که برای سواری، بارکشی یا مسابقه از آن استفاده می شود
سپاه، قسمتی از ارتش که شامل چند لشکر باشد، لشکر، قشون
اسب، فرس، یکی از مهره های شطرنج
اسپ و فرزین نهادن: مات کردن، مغلوب کردن (در شطرنج)، جزو دوم بسیاری از نام های کهن ایرانی، گشتاسپ، لهراسپ، جاماسپ و غیره
اسپ و فرزین نهادن: مات کردن، مغلوب کردن (در شطرنج)، جزو دوم بسیاری از نام های کهن ایرانی، گشتاسپ، لهراسپ، جاماسپ و غیره