جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسپر

اسپر

اسپر
تخمک هاگ خرد دانه در بارآوری گیاهان بی گل سپر تر مجن، دیوار میان دو مجردی از بیرون سو بدنه دیوار درسته از آجر و غیر آن که زیر طره باشد بر قسمت بیرونی ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار

اسپر

اسپر
سِپَر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، مِجَنّ، تُرس
اسپر
فرهنگ فارسی عمید

اسپر

اسپر
عمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان، مانند شکار، اسپ سواری، صید ماهی و غیره. ورزش، میوه: از پس آنکه طعام خورده بودند (زنان مصر) و بمجلس شراب نشسته هر یکی راکاردی بدست اندر نهاد (زلیخا) و هر اسپرغمی که بکارد ببرند چون خربزه و امرود و سیب آنرا متکا خوانند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، سبزه. (برهان)، معنی اسپرغمی در این بیت معلوم نشد:
روان گرد برگرد اسپرغمی را
تذروان آموخته ماده و نر.
فرخی
لغت نامه دهخدا

اسپر

اسپر
سپر. جُنّه. (برهان). تُرس. مجن ّ. جَوب. فَرْض. مِجْنَب. دَرَق:
بر او گردن ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری.
منوچهری.
پیش این فولاد بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.
مولوی.
اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ.
مولوی.
- کرگ اسپر، سپر از پوست کرگدن:
بنیزه بگشتند و بشکست پست
کمانها گرفتند هردو بدست
ببارید تیر از کمان سران
بروی اندر آورده کرگ اسپران.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا

اسپی

اسپی
اسپ بودن خاصیت و ویژگی اسپ را داشتن: (... که حیوانی جز مردمی است و جز اسپی) (دانشنامه علائی)
اسپی
فرهنگ لغت هوشیار

اسپه

اسپه
در ترکیبهایی چون دو اسپه (با در اسپ به وسیله دو اسپ) و سه اسپه (با سه اسپ به وسیله سه اسپ) بکار میرود. سپاه لشکر عسکر قشون
فرهنگ لغت هوشیار