جدول جو
جدول جو

معنی استه

استه((اِ تُ))
مانده، درمانده، افسرده، ملول، استوه
تصویری از استه
تصویر استه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استه

استه

استه
هسته، برای مِثال کسی بی عیب نَبوَد در زمانه / رطب را استه باشد در میانه (ابوالمثل- مجمع الفرس - استه)
استه
فرهنگ فارسی عمید

استه

استه
خاندان استه، یکی از خاندانهای باستانی از نژاد آلبرت دوم که از جانب سلاطین کارلوونژی به پرنسی تسکان منصوب شده بود. مرکز افراد این خاندان شهر استه بود. و شعب بسیاری از آن منشعب شده است. خاندان ’برونسویک’ انگلستان یکی از شعب خاندان مزبور است و هنگامی در هانور فرمانفرمائی داشته اند. افراد این خانواده دانش دوست بوده اند و بر اثر خدمات خود در این طریق کسب شهرت کرده اند، هزینه کردن مال، سپری و نیست و نابود گردانیدن مال را. (منتهی الارب) ، استهلاک دین، ادای قرض بتدریج
لغت نامه دهخدا

استه

استه
شهری در خطۀ وندیک شمال ایتالیا، در ایالت پادو، در 23 هزارگزی جنوب غربی شهر پادوی، و کارخانه های چینی سازی و ظروف سازی، و کلیسای زیبا و یک کاخ باستانی دارد
لغت نامه دهخدا

استه

استه
مخفف استوه. ملول. بتنگ آمده. (برهان) :
استه و غامی شدم ز درد جدائی
هامی و وامی شدم ز جستن مترب.
منجیک ترمدی.
لغت نامه دهخدا