جدول جو
جدول جو

معنی اسپندان - جستجوی لغت در جدول جو

اسپندان
(اِ پَ)
تخمی است بسیار ریزه، و آنرا خردل گویند. (برهان). ثفاء. آهوری.
لغت نامه دهخدا
اسپندان
(اِ پَ)
نام قصبه ای بشمال شرقی فراه و شمال دلارام به افغانستان
لغت نامه دهخدا
اسپندان
تخمی بسیار ریزه که آن را خردل گویند
تصویری از اسپندان
تصویر اسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
اسپندان
((اِ پَ))
خردل
تصویری از اسپندان
تصویر اسپندان
فرهنگ فارسی معین
اسپندان
اگر اسپندان داشت، لکن نخورد یا به کسی داد، یا از خانه بیرون افکند، دلیل که او را غم و اندوه کمتر بود.
اگر اسپندان دید، دلیل غم بود. اگر بیند اسپندان همی خورد، دلیل که به قدر آن وی را غم و اندوه رسد. اگر بیند کسی اسپندان بدو داد، دلیل که غمی از آن کس بر دل وی حاصل شود. اگر دید او اسپندان به کسی داد، غمی از او بر دل وی حاصل گردد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپندان
تصویر سپندان
(پسرانه)
خردل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسپندیاد
تصویر اسپندیاد
(پسرانه)
اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسپندیار
تصویر اسپندیار
(پسرانه)
اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استودان
تصویر استودان
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدن جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفندان
تصویر اسفندان
خردل، سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود،
در علم زیست شناسی گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زرد رنگ، دانه های ریز و قهوه ای و طعم تند،
دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود، آهوری، خردله، سپندان، سپندین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپندان
تصویر سپندان
خردل، سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود،
در علم زیست شناسی گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زرد رنگ، دانه های ریز و قهوه ای و طعم تند،
دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود، اسفندان، آهوری، خردله، سپندین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکندان
تصویر اسکندان
قفل و کلید، کلیددان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ)
بحیرۀ مرغزار اسبندان، ’بحیرۀ مرغزار شیدان’ بولایت فارس. حمدالله مستوفی گوید: در بهار بوقت آب خیز بحیره شود و بهنگام گرما خشک شود. دورش فرسنگی بود. (نزهه القلوب ج 3 ص 241).
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
مخفف از کسمتیک فرانسوی، مادۀسرخ که زنان به لب مالند، (از فرهنگ فارسی معین)، کلمه کسمتیک فرانسوی که از کسمتیکوس یونانی گرفته شده است، به داروهایی اطلاق می گردد که برای طراوت و زیبایی و محافظت پوست بدن و صورت و گیسوان به کار برده میشود، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ کَ)
کلیدان است که محل بستن و گشادن در باغ و خانه و طویله و امثال آن باشد، و بعربی مغلق خوانند. (برهان) (مؤیدالفضلاء). جای کلید است که کلیددان و کلیدان هم گویند. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
شجرالاسفندان تخم آن حرف است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اسپندان. رجوع به حرف و حب الرشاد و اسفندان گرد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ پَ نَ)
نام شهر اصفهان را بطلمیوس جغرافی نویس معروف یونان بنقل از اراتستنس (275- 195 قبل از میلاد) چنین آورده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 225)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استندار
تصویر استندار
توضیح حکام سلسله پادوسبان طبرستان را بعنوان فوق میخواندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنکان
تصویر استنکان
در پرده شدن پردگی
فرهنگ لغت هوشیار
پنجمین امشاسپنداز امشاسپندان (مهین فرشتگان) دین زرتشتی، ماه دوازدهم از سال شمسی که امروز (اسفند) میگویند مدت ماندن آفتاب در برج حوت، نام روز پنجم از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفندانه
تصویر اسفندانه
اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپهبدان
تصویر اسپهبدان
جمع اسپهبد، منسوب به اسپهبد، نوایی است در موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده اسب صاحب اسب نگاهبان وپرورشگر اسب اسپ دار، فرمانده لشکر سردار سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپنانج
تصویر اسپنانج
اسفناج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپنیال
تصویر اسپنیال
فرانسوی ستون مهره ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپیدار
تصویر اسپیدار
سپیدار، سفیدار، درخت تبریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکندان
تصویر اسکندان
جای کلید، کلید دان، قفل، کلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفندان
تصویر اسفندان
خردل، افرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپندار
تصویر اسپندار
شمع که معشوق پروانه است
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که به طور خودرو در مناطق مرطوب و کنار جویها در اکثر نقاط ایران میروید. گلهایش کوچک و زرد رنگ و میوه اش خورجینک است و محتوی یک یا دو دانه است خدل فارسی حرف السطوح خردل صحرایی، تخم اسفند. یا سپندان خرد. تخم خردل. یا سپندان سرخ. تخم تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپندان
تصویر سپندان
خردل که طبیعت آن گرم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسفندان
تصویر اسفندان
((اِ فَ))
خردل، افرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکندان
تصویر اسکندان
((اِ کَ))
قفل، کلیددان، قفل و کلید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپاهان
تصویر اسپاهان
اصفهان
فرهنگ واژه فارسی سره
خردل، اسفند، سپند، سپندین، دانه اسفند
فرهنگ واژه مترادف متضاد