جدول جو
جدول جو

معنی اسپرک - جستجوی لغت در جدول جو

اسپرک
گیاهی از تیره اسپرکها که جزو تیره های نزدیک کو کناریان هستند و اکثر آنرا جزو تیره کوکناریان محسوب میدارند. این گیاه سر دسته گیاهان تیره اسپرکها است و همه مشخصات گیاهان این تیره را دارد. دارای برگهایی متناوب و دراز و نسبه باریک است. گلهایش سفید یا زرداند و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار گرفته اند. تعداد کاسبرگهایش بین 4 تا 8 متغیر است. پرچمهایش نیز بین 10 تا 3 تغییر میکند. میوه اش بشکل کپسول یک حفره یی است. از گیاهان این تیره نزدیک به 30 گونه شناخته شده اند اسلیح اسلیخ جهری زعفران یمنی بلیهه ویبه ویهه بکم لیرون طفشون بلیخاء، اسپرک رنگ، هندوانه و خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
اسپرک
گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، اسفرک، زریر
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
فرهنگ فارسی عمید
اسپرک
((اِ پَ رَ))
گیاهی است با برگ های باریک و دراز و گل خوشه ای زرد، در گل و برگ آن ماده زرد رنگی وجود دارد که در رنگرزی بکار می برند، اسفرک، سپرک، زریر
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپرکی
تصویر اسپرکی
منسوب به اسپرک رنگی که از اسپرک میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
سپری آخرشده به آخر آمده به پایان رسیده به نهایت رسیده، نیست شده معدوم گردیده معدوم ناچیز منقرض مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از دسته اسپرس ها از تیره پروانه واران. ساقه ایست بارتفاع 30 تا 60 سانتی متر و برگهایش جفت جفت و دراز و نوک تیزند. گلهایش صورتی کم رنگ و دارای خطوط ارغوانی است. میوه اش محتوی یک تخم است و در اراضی آهکی خوب میروید. این گیاه مصرف علیق دارد اسپست عرن انوبروخیس اونوبروخیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
سپرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
انواع ورزش هائی که در هوای آزاد انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپاک
تصویر اسپاک
قسمتی معروف از ماهی های حرام گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از راسته استرکها که اغلب در نواحی حاره میروید (بندرت در نواحی معتدل دیده میشود) برگهایش ساده و منفرد و بدون زبانک و پوشیده از کرک گلهایش دارای تقارن محوری با تقسیمات 5 تایی است. پرچمهایش در دو ردیف قرار گرفته اند و میوه اش شفت یاسته میباشد اصطرک شجر استرک درخت صمغ استرک درخت استرک قره بوخور قره کونوک آغاجی شجر سطرکا شجره الاسطرسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
افشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسپرس
تصویر اسپرس
گیاهی علفی از خانوادۀ باقلا با ساقه های نازک و گل های صورتی به شکل پروانه که به عنوان خوراک دام مصرف می شود، یونجه، سپست، سبیس، اسپست، آسپست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
ورزش، ورزشکار مثلاً آدم اسپرت،
ورزشی مثلاً لباس اسپرت،
غیر رسمی و ساده، مناسب برای مکان های غیر رسمی مثلاً در مهمانی های رسمی هم لباس های اسپرت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
سلول جنسی نر که در بیضه ها ساخته می شود و می تواند تخمک را بارور کند، اسپرم، منی دانه، زامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفرک
تصویر اسفرک
اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسپرغم، شاه سپرم، ونجنک، ضومران، نازبو، ضیمران، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، سپرم، شاه پرم، اسفرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه اسپرغم، سپرغم
فرهنگ فارسی عمید
((اِ پِ رِ))
وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (واژه فرهنگستان)، مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
((اِ پَ))
سپری، پایان یافته، نابود شده، معدوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
((اِ پَ رَ))
هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد، ریحان
فرهنگ فارسی معین
((اِ پِ رِ))
گیاهیست از دسته پروانه پرها با ساقه های نازک و برگ هایی که از سه برگچه تشکیل می شود. برای خوراک دام از آن استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
((اِ پُ))
سپرز، طحال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
((اِ پُ))
ورزش، انواع گوناگون ورزش، حالت غیررسمی لباس، کیف و غیره، ویژگی ماشینی که با تجهیزات و وسایلی تزیین شده باشد که مخصوص مسابقه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
طحال، غده ای در طرف چپ شکم در زیر حجاب حاجز که عمل آن ذخیره کردن گلبول های قرمز و دفاع از بدن در برابر هجوم بیماری هاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکرک
تصویر اسکرک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
سپری، به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر، برای مثال کم بیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو - ۴۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی میسازند، فرس یکی از اندامهای اسطرلاب (التفهیم بیرونی)، خیمه بزرگ چادر کلان. یا اسپک بازی. اسب چوبین و گلین که کودکان برای بازی میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تخمک هاگ خرد دانه در بارآوری گیاهان بی گل سپر تر مجن، دیوار میان دو مجردی از بیرون سو بدنه دیوار درسته از آجر و غیر آن که زیر طره باشد بر قسمت بیرونی ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار
نام علتی است از قسم جوششی که بر روی طفلان و کودکان پدید آید سپر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپر
تصویر اسپر
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، مجنّ، ترس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپرک
تصویر سپرک
اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، اسفرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
((اِ پَ))
ضربه محکم و سریع به توپ برای رد کردن توپ به محوطه حریف از روی تور، اسبک، آبشار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپک
تصویر اسپک
((اِ پَ))
اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی می سازند، یکی از اندام های اسطرلاب، خیمه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپر
تصویر اسپر
((اِ پَ))
سپر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپرک
تصویر سپرک
((س پَ رَ))
زریر، گیاهی است زرد رنگ که از آن برای رنگ کردن جامه استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین