جدول جو
جدول جو

معنی اسواران - جستجوی لغت در جدول جو

اسواران
واحدی از سواره نظام
تصویری از اسواران
تصویر اسواران
فرهنگ فارسی عمید
اسواران
سواران
تصویری از اسواران
تصویر اسواران
فرهنگ لغت هوشیار
اسواران
جمع اسوار، برندگان اسب، فارسان، مقابل پیادگان، سپاهیان سواره (در زمان ساسانیان)
تصویری از اسواران
تصویر اسواران
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوران
تصویر اوران
(دخترانه)
در گویش سیستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوالان
تصویر ساوالان
(دخترانه و پسرانه)
نام کوه، باج گیر، سبلان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واران
تصویر واران
(پسرانه)
باران (نگارش کردی: واران)، نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده اند
فرهنگ نامهای ایرانی
پسوند متصل به واژه به معنای جای بسیاری و فراوانی چیزی مثلاً چشمه ساران، شاخساران، کوهساران، سر، برای مثال گوید آن رنجور ای یاران من / چیست این شمشیر بر ساران من؟ (مولوی - ۳۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسوار
تصویر اسوار
سورها، بارو های شهر، دیوارهای دور شهر، جمع واژۀ سور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکادران
تصویر اسکادران
در نیروی هوایی، واحدی شامل سه تا شش فروند هواپیما، واحدی در نیروی دریایی، ناوگروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند،
شاگردانه، انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، درستاران، بغیاز، برمغاز، میلاویه، فغیاز برای مثال بستی قصب اندر سر ای دوست به مشتی زر / سه بوسه بده ما را ای دوست به دستاران (عسجدی - ۵۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسواره
تصویر اسواره
از پارسی اسوار پیشوای پارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واران
تصویر واران
آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوار
تصویر اسوار
جمع سور، باروها، باره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوان
تصویر اسوان
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گوارا باشد خوردنی مطبوع خوشگوار: می تلخ است جور گلعذاران که هر چندش خوری باشد گواران. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
آبرگ ها: دورگ درپشت که از آنها آب (منی) به نره آید دورگ دربینی که از آن ها آب آید دورگ در چشم که از آن ها اشک آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمران
تصویر اسمران
آب و گندم
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده زراندوک از گیاهان گیاهی از تیره زرآوند که پایاست و در جنگلهای مرطوب نواحی معتدله اروپا میروید. سوش و ریشه آن بوی معطر دارد و در طب بعنوان مسهل و مقیی مصرف میگردد. برباله، اسارون شامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواران
تصویر ناگواران
ناگوارامقابل گواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
مزدی که پیش از کار کردن بمزدور دهند، شاگردانه، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیاران
تصویر بسیاران
جماعت، مردمان، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفاهان
تصویر اسفاهان
اسپاهان، اصفهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقران
تصویر استقران
پر خونی، توانایی، همتاجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارین
تصویر استارین
سپندر در ساختن سپندار شمع به کارمی رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکادران
تصویر اسکادران
((اِ))
یگان تاکتیکی نیروی هوایی تقریباً معادل گردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استواران
تصویر استواران
((اُ تُ))
جمع استوار، معتمدان، امینان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسوار
تصویر اسوار
((اُ یا اِ))
سوار، دلیر، آزاده، مفرد اساور، اساوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساران
تصویر ساران
ابتداء، آغاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
((دَ))
مزدی که پیش از کار کردن به مزدور دهند، شاگردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپاهان
تصویر اسپاهان
اصفهان
فرهنگ واژه فارسی سره