جدول جو
جدول جو

معنی اسهم - جستجوی لغت در جدول جو

اسهم
(اَ هَُ)
جمع واژۀ سهم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادهم
تصویر ادهم
(پسرانه)
سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
سیاه رنگ (اسب)، کنایه از اسب، کنایه از سیاه، تاریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استم
تصویر استم
ستم، ظلم، جور، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
سالم تر، بی گزندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
سهل تر، آسان تر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مهیب. هولناک. مخوف. (ناظم الاطباء). سهمناک:
که چون پور باسهم مهتر شود
ازو باب را روزبدتر شود.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نعت تفضیلی از سهاد. بیدارتر: هو اسهد رأیاً منک، او بیدارعقل تر است از تو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نعت تفضیلی از سهر. بی خواب تر.
- امثال:
اسهر من النجم.
اسهر من جدجد، هو شی ٔ شبیه بالجراد قفّاز، یقال له صراراللیل.
اسهر من قطرب، هو دویبه لاتنام اللیل کله من کثره سیرها. هذا قول ابی عمرو و غیره لایرویه اسهر و انما یرویه اسعی و یحتج بان سهره انما یکون نهاراً لا لیلاً و یستشهد بقول عبدالله بن مسعود رضی اﷲ عنه لااعرفن احدکم جیفه اللیل قطرب نهار قال و ذلک ان القطرب لایستریح النهار. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
ابن حاتم مکنی به ابوحاتم بصری. محدث است. (کتاب الکنی للدولابی ج 1 ص 141 س 25). محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نعت تفضیلی از سهل. آسان تر. سهل تر. ایسر. اسمح. اهون
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / -َسْ تَ)
استم. صیغۀ اول شخص مفرد از مصدر مفروض ’استن’. هستم. ام: آمده استم، آمده ام. شنیدستم، شنیده ام:
کنون آمدستم بدین بارگاه
مگر نزد قیصر گشایند راه.
فردوسی.
من آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
بهر الفی الف قدی برآید
ال
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ)
جور. (برهان). جفا. (غیاث). ظلم. (غیاث) (برهان). ستم. (برهان) (جهانگیری) :
کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود
دلها ز خوی نیک زیانند نه استم.
فرخی.
آخر دیری نماند استم استمگران
زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم.
منوچهری.
کفر و ظلم و استم بسیار او
هست لایق با چنین اقرار او.
مولوی.
بازگو از ظلم آن استم نما
صد هزاران زخم دارد جان ما.
مولوی.
ان بعض الظن اثم ای وزیر
نیست استم راست خاصه بر فقیر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
شتر که بانگ نکند. (منتهی الارب). اشتر که بانگ نکند. (مهذب الاسماء). ازیم
لغت نامه دهخدا
بسیار کردن سخن را: اسهم الرجل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
آسانتر، سهل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهم
تصویر ابهم
آگنده میان پر گنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
سیاه و تیره گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسام
تصویر اسام
ملول تر، بستوه آمده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخم
تصویر اسخم
سیاه و تیره تیروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استم
تصویر استم
صیغه اول شخص مفرد از مصدر (استن) ام هستم جور جفا ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سهم، بون ها در تازی به جای اسهام گفته میشود پشک انداختن، بسیار سخنی سخن دراز کردن جمع سهم بهره ها بخشها. توضیح در عربی جمع سهم بمعنی بهره (اسهم) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
سلامت، سالم تر، درست تر، سلیم تر، بی گزندتر، بسلامت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهم
تصویر افهم
داناتر، فهمیده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکهم
تصویر اکهم
خیره چشم، کند زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسهم
تصویر مسهم
پر چانه پر گوی چادر راهراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهم
تصویر ساهم
ترشرو اخمو، شکیبا مرد، شکیبا: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهم
تصویر الهم
ای بار خدای خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلم
تصویر اسلم
((اَ لَ))
سالم تر، درست تر، بی گزندتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسهام
تصویر اسهام
جمع سهم، بهره ها، بخش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
((اَ هَ))
نرم تر، آسان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادهم
تصویر ادهم
((اَ هَ))
سیاه رنگ، خاکستری، آثار نو، آثار کهنه و پوسیده، بند، قید، اسب سیاه، اسب تندرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استم
تصویر استم
((اِ تَ))
ستم، ظلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکهم
تصویر اکهم
خیره چشم، کند زبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسپم
تصویر اسپم
دست پاگیر
فرهنگ واژه فارسی سره