مادر کی بهمن بن اسفندیار بروایت مؤلف مجمل التواریخ و القصص (ص 30). طبری (ص 688) گوید: استوریا و هی استار بنت یائیربن شمعی...بن بنیامین بن یعقوب. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 30 ح 1 و رجوع به استر شود
مادر کی بهمن بن اسفندیار بروایت مؤلف مجمل التواریخ و القصص (ص 30). طبری (ص 688) گوید: استوریا و هی استار بنت یائیربن شمعی...بن بنیامین بن یعقوب. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 30 ح 1 و رجوع به استر شود
سوار، النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ایّاره، یاره، دستیاره، اورنجن، دستینه، برنجن، ورنجن، آورنجن
سِوار، اَلَنگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارَج، دَست بَرَنجَن، اَیّارِه، یارِه، دَستیارِه، اَورَنجَن، دَستینِه، بَرَنجَن، وَرَنجَن، آوَرَنجَن
یکی از مشاهیر دانشمندان ایسلاند. مولد وی سال 1178 میلادی در شهرک داله سیسل از کشور ایسلاند. وی به سال 1241 بقتل رسید. دو تصنیف راجع به اساطیر و ضروب امثال جزیره مزبور در زبان ایسلاند دارد که کراراً طبع ونشر و بزبان های سوئدی و لاتینی نیز ترجمه شده است
یکی از مشاهیر دانشمندان ایسلاند. مولد وی سال 1178 میلادی در شهرک داله سیسل از کشور ایسلاند. وی به سال 1241 بقتل رسید. دو تصنیف راجع به اساطیر و ضروب امثال جزیره مزبور در زبان ایسلاند دارد که کراراً طبع ونشر و بزبان های سوئدی و لاتینی نیز ترجمه شده است
نعت تفضیلی است. روشن تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). نورانی تر. بافروغ تر. منورتر: محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند در نظر که نه مظلم نه انورند. ناصرخسرو. که شب را تیرگی چندان نماند که رخ پیدا کند خورشید انور. انوری. شاهنشه ملوک قزل ارسلان که هست از رای و روی او بسپهر انور آفتاب. خاقانی. - انور التوأمین، (اصطلاح هیوی) رأس التوأم الغربی از قدر اول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - انورالفرقدین، ستارۀ نورانی تر از فرقدان که بر پهلو و پشت دب اصغر جای دارند. (یادداشت مؤلف) ، خواب آلود. (ناظم الاطباء)
نعت تفضیلی است. روشن تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). نورانی تر. بافروغ تر. منورتر: محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند در نظر که نه مظلم نه انورند. ناصرخسرو. که شب را تیرگی چندان نماند که رخ پیدا کند خورشید انور. انوری. شاهنشه ملوک قزل ارسلان که هست از رای و روی او بسپهر انور آفتاب. خاقانی. - انور التوأمین، (اصطلاح هیوی) رأس التوأم الغربی از قدر اول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - انورالفرقدین، ستارۀ نورانی تر از فرقدان که بر پهلو و پشت دب اصغر جای دارند. (یادداشت مؤلف) ، خواب آلود. (ناظم الاطباء)
نام یکی از پسران سام، و او را دو پسر بود یکی را نام فارس بود و دیگری را اهواز. (مجمل التواریخ و القصص ص 146 و 149). و البته از اساطیر است و بر اساسی نیست
نام یکی از پسران سام، و او را دو پسر بود یکی را نام فارس بود و دیگری را اهواز. (مجمل التواریخ و القصص ص 146 و 149). و البته از اساطیر است و بر اساسی نیست
ابن الندیم آرد: در تاریخی قدیمی خواندم که یونانیان باستان بخط آشنائی نداشتند تا آنکه دو مرد از اهل مصر یکی بنام قیمس (قه مس) و دیگری بنام اغنور را یافتند که با خود شانزده حرف (الفبا) داشتند و یونانیان با آنها نوشتن آغاز کردند. آنگاه یک تن از آنان چهارحرف دیگر استنباط کرد و با آنها نوشت، سپس شخص دیگربنام سیمونیدس چهار حرف دیگر استنباط کرد و مجموع آن بیست و چهار حرف شد. (از فهرست ابن الندیم). مؤلف فرهنگ ایران باستان پس ازنقل قول ابن الندیم آورد: ابن الندیم این داستان را درست یاد کرده، قیمس و اغنور همان کامس و اگنور هستند و سیمونیدس کسی است که در داستان پیدایش خط در یونان نام وی برده می شود. (ازفرهنگ ایران باستان ص 145). و رجوع به اگنور شود
ابن الندیم آرد: در تاریخی قدیمی خواندم که یونانیان باستان بخط آشنائی نداشتند تا آنکه دو مرد از اهل مصر یکی بنام قیمس (قه مس) و دیگری بنام اغنور را یافتند که با خود شانزده حرف (الفبا) داشتند و یونانیان با آنها نوشتن آغاز کردند. آنگاه یک تن از آنان چهارحرف دیگر استنباط کرد و با آنها نوشت، سپس شخص دیگربنام سیمونیدس چهار حرف دیگر استنباط کرد و مجموع آن بیست و چهار حرف شد. (از فهرست ابن الندیم). مؤلف فرهنگ ایران باستان پس ازنقل قول ابن الندیم آورد: ابن الندیم این داستان را درست یاد کرده، قیمس و اغنور همان کامس و اگنور هستند و سیمونیدس کسی است که در داستان پیدایش خط در یونان نام وی برده می شود. (ازفرهنگ ایران باستان ص 145). و رجوع به اگنور شود
برادر جمشید: اول کسی که بر وی (بر جمشید) خروج کردبرادرش بود اسفورنام و لشکرها بدین برادر او جمع شدند و قصد جمشید کرد و جمشید از پیش او بگریخت و مدّتها میان ایشان جنگ قایم بود و بر یکدیگر ظفر نمی یافتند و جمشید صدسال دیگر پادشاهی کرد اما کارش افتان وخیزان بود. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 34)
برادر جمشید: اول کسی که بر وی (بر جمشید) خروج کردبرادرش بود اسفورنام و لشکرها بدین برادر او جمع شدند و قصد جمشید کرد و جمشید از پیش او بگریخت و مدّتها میان ایشان جنگ قایم بود و بر یکدیگر ظفر نمی یافتند و جمشید صدسال دیگر پادشاهی کرد اما کارش افتان وخیزان بود. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 34)
حاکم آشوری که زمین اسباط عشره را با طایفۀ آن طرف رود فرات مسکون کرد. (کتاب دوم پادشاهان 17: 24). و در کتاب عزرا (4:10) مکتوب است که مردی شریف بود. (قاموس کتاب مقدس ص 64)
حاکم آشوری که زمین اسباط عشره را با طایفۀ آن طرف رود فرات مسکون کرد. (کتاب دوم پادشاهان 17: 24). و در کتاب عزرا (4:10) مکتوب است که مردی شریف بود. (قاموس کتاب مقدس ص 64)
جمال الدین ابومحمد عبدالرحیم بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن ابراهیم الاموی الاسنوی (او الاسنائی الشافعی) (قاضی...). مولد او اسنا بسال 704 هجری قمری وی در سنۀ 721 به قاهره رفت و حدیث شنید و به کسب علوم پرداخت و فقه از سبکی و سنباطی و قزوینی و وجیزی و جز آنان و نحو از ابوحیان آموخت و کتاب تسهیل را بر او قرائت کرد، و علوم عقلیه را از تستری و قونوی و جز آنان فراگرفت و در فقه و اصلین و عربیت ماهر شد و ریاست شافعیه بدو منتهی گردید و در دیار مصر مشارالیه شد و به تدریس و افتاء پرداخت وطلبۀ بسیار بر او گردآمدند و ازو بهره ها بردند. اوراست: جواهرالبحرین فی تناقض الحبرین. و التنقیح علی التصحیح. و شرح منهاج البیضاوی که بهترین و سودمندترین شرحهای آنست. و المهمات که درباره آن گفته اند: ابدت مهماته اذ ذاک رتبته ان المهمات فیها یعرف الرجل. و التمهید. و طبقات الفقهاء. و طرزالمحافل. و کافی المحتاج فی شرح المنهاج ای منهاج النووی و جز آن. وی در قاهره به فجاءه درگذشت و گروه بسیار به تشییع جنازه او حاضر شدند و او را بسمت ولایت میشناختند و قرب مقابر صوفیه مدفون گردید. از کتب او نهایهالسؤل شرح منهاج الوصول، در هامش کتاب التقدیر و التحبیر تألیف ابن امیر حاج در بولاق بسال 1316-1317 هجری قمری طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 445 و446). و رجوع به روضات الجنات ص 439 و عبدالرحیم بن حسن شود
جمال الدین ابومحمد عبدالرحیم بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن ابراهیم الاموی الاسنوی (او الاسنائی الشافعی) (قاضی...). مولد او اِسنا بسال 704 هجری قمری وی در سنۀ 721 به قاهره رفت و حدیث شنید و به کسب علوم پرداخت و فقه از سبکی و سنباطی و قزوینی و وجیزی و جز آنان و نحو از ابوحیان آموخت و کتاب تسهیل را بر او قرائت کرد، و علوم عقلیه را از تستری و قونوی و جز آنان فراگرفت و در فقه و اصلین و عربیت ماهر شد و ریاست شافعیه بدو منتهی گردید و در دیار مصر مشارالیه شد و به تدریس و افتاء پرداخت وطلبۀ بسیار بر او گردآمدند و ازو بهره ها بردند. اوراست: جواهرالبحرین فی تناقض الحبرین. و التنقیح علی التصحیح. و شرح منهاج البیضاوی که بهترین و سودمندترین شرحهای آنست. و المهمات که درباره آن گفته اند: ابدت مهماته اذ ذاک رتبته ان المهمات فیها یعرف الرجل. و التمهید. و طبقات الفقهاء. و طرزالمحافل. و کافی المحتاج فی شرح المنهاج ای منهاج النووی و جز آن. وی در قاهره به فجاءه درگذشت و گروه بسیار به تشییع جنازه او حاضر شدند و او را بسمت ولایت میشناختند و قرب مقابر صوفیه مدفون گردید. از کتب او نهایهالسؤل شرح منهاج الوصول، در هامش کتاب التقدیر و التحبیر تألیف ابن امیر حاج در بولاق بسال 1316-1317 هجری قمری طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 445 و446). و رجوع به روضات الجنات ص 439 و عبدالرحیم بن حسن شود
ستور. (زمخشری). چارپا. چاروا. (انجمن آرا). هر چهارپایه را گویند عموماً و اسب و استر را خصوصاً. (برهان) : تا چند ازین استور تن کو کاه و جو خواهد ز من. بر چرخ راه کهکشان از بهر او پرکاه شد. مولوی (کلیات شمس ج 2 ص 12)، قضائیست در سنجاق هرسک از ولایت بوسنه که بخشی از سکنۀ آن مسلمان و بقیه مسیحی هستند مؤلف مؤیدالفضلاء گوید: استور بالضم، یعنی دستور. کذا فی الغنیه. معنی آن صاحب دست و مسند و آنکه (در) جملۀ امور برو اعتماد کنند و نیز به معنی دستوری و حجت و اجازت - انتهی. و این صورت و معنی آن بر اساسی نیست، و دستور را استور خوانده اند
ستور. (زمخشری). چارپا. چاروا. (انجمن آرا). هر چهارپایه را گویند عموماً و اسب و استر را خصوصاً. (برهان) : تا چند ازین استور تن کو کاه و جو خواهد ز من. بر چرخ راه کهکشان از بهر او پرکاه شد. مولوی (کلیات شمس ج 2 ص 12)، قضائیست در سنجاق هرسک از ولایت بوسنه که بخشی از سکنۀ آن مسلمان و بقیه مسیحی هستند مؤلف مؤیدالفضلاء گوید: استور بالضم، یعنی دستور. کذا فی الغنیه. معنی آن صاحب دست و مسند و آنکه (در) جملۀ امور برو اعتماد کنند و نیز به معنی دستوری و حجت و اجازت - انتهی. و این صورت و معنی آن بر اساسی نیست، و دستور را استور خوانده اند
نام خانواده ای بسیار معروف از اشراف سوئد. برجسته ترین افراد این خاندان عبارتند از: 1- استن گوستافسن معروف به استن استور اوّل (1440-1503 میلادی). وی در سال 1464 میلادی به اسقف کتیل کارلسن داسا در راه غلبۀ بر کریستیان اول پادشاه دانمارک مساعدت بسیار کرد و با کمال مهارت روستائیان را بسربازی ترغیب کرد و از این رو شهرت یافت. در سنۀ 1470 وی یکی از پیشوایان ملی سوئد محسوب میشد و تا آنگاه اریک کارلسن داسا، کریستیان سلطان دانمارک را شکست داده و به اوج شهرت و اهمیت رسیده بود. بعد از گذشته شدن کارل کنت سن معروف به شارل هشتم استور را به نیابت سلطنت کشور سوئد انتخاب کردند. وی از تاریخ 1470 تا 1497 صفات برجسته و تدابیر مؤثرۀ یک مرد سیاسی را از خود بروز داد. در سال 1471 باز در جنگ برونکب یارگ بر کریستیان اول غالب آمده و موقع خود را در سوئد بیش از پیش مستحکم و استوار ساخت. در سنۀ 1483 به اعتراف و تصدیق سلطنت هانس مجبور شد و بزحمت خود را تا رسیدن وی (1497) بسوئد حفظ کرد و در همین اوقات پایۀ استقلال او در اثر جنگ با روسیه متزلزل شد ولی باز با الحاق الاند بسوئد وضع او بهبود یافت. پس از حوادث سنۀ 1500 و شکست هولناک هانس، استور را دوباره به نیابت سلطنت انتخاب کردند و او تا پایان زندگانی در این مقام ببود. وی پس از اخراج دانمارکی ها از سوئد قانون و نظامنامۀ پذیرفتن دهقانان و کارگران را بعضویت مجلس مبعوثان وضع کرد. مؤسس دانشگاه اوپسالا و موجد فن ّ چاپ در سوئد هم او بود. 2- استور (اسوانت نیلسن). در سال 1482 میلادی سمت سناتور داشت و یکی از اشراف و نجبائیست که با مخالفت خود با استن استور اول فتوحات سلطان هانس را در سوئد تسهیل کرد ولی باز بعدها با استن استور اول آشتی کرد و به نیابت و جانشینی وی نایل شد (21 ژانویۀ 1504). از نظر برجستگی شخصیت و نبوغ اسوانت استور محققاً از سلف خود کمتر نبود. متانت و قدرت استور اول در وی هم مشاهده میشد و او هم مانند سلف خویش در سنوات اخیر از زندگی بشدت علاقمند بوطن خود بود و از زیر بار سیادت دانمارک شانه خالی می کرد ولی در سنۀ 1512 ناگاه در کاخ وستراس درگذشت. 3- استور (استن) (1492- 1520 میلادی). وی بنام استن استور اصغر معروف شده و پسر اسوانت است. او بعد از پدر از طرف اکثریت طبقۀ دوم از اهالی (که خود در اقلیت بودند) به نیابت سلطنت انتخاب شدو این اقدام علی رغم رقیب اشرافی دیگر وی که موسوم به اریک تروله بود عملی گردید و از این رو آتش نفرتی غیرقابل انطفاء در بین دو خانواده روشن گشت. در سنۀ 1513 میلادی یعقوب اولفسن قسیس سالخوردۀ اپسالا بنفع گوستاف تروله پسر اریک استعفا داد و در نتیجه محفل روحانی سوئد اریک را برای مسند قسیسی برگزید و نایب السلطنه با توصیه نامه ای وی را نزد پاپ فرستاد مشروط بر اینکه احترامات فائقه بنیابت سلطنت را همیشه منظور و مرعی دارد ولی متأسفانه این دو جوان مستبد و پرمدعا (تروله 27 سال و استور فقط 23 سال داشت) که بالاترین اقتدار و تسلط دینی و دنیائی را در دست داشتند فقط بدامن زدن آتش فتنه و نزاع در بین دو خانواده پرداخته از راه فلاح و صلاح منحرف گشتند چنانکه تروله بعد از مراجعت از روم بمقام نیابت سلطنت لازمۀ احترام را قائل نشد و کار را از بی اعتنائی بدرجۀ تحقیر کشانیده و با کریستیان دوم پادشاه دانمارک عقد مودت و اتحاد بسته از او برای سرکوبی استور استمداد کرد. کریستیان هم با کمال شتاب بیاری قسیس بزرگ شتافت ولی استور خود را نباخت و باز کار را از پیش برد و وی را درقلعه ای واقع در جوار استاکه محاصره کرد و در همین اثنا نیروی امدادی دانمارکیها برای محافظت و یاری قسیس وارد شد (1516 میلادی) معالوصف استور نه تنها کریستیان دوم را نزدیک ودلا شکست داد بلکه شهر استاکه را باخاک یکسان و قسیس را در مناستر واقع در قرب وستراس محبوس ساخت و در این حال یک ریکسمته یعنی مجلس ملی در استکهلم منعقد گشت و همه متفق القول گفتند هرگز سوئد تروله را بعنوان یک قسیس نخواهد پذیرفت زیرا او بنای منازعه با نایب السلطنه را گذاشته و راه دشمنان را بوطن باز کرده است و در عین حال بجنگ دانمارک ادامه دادند. در یک روز بسیار گرم تابستانی سال 1518 م. کریستیان دوم با دسته های کشتی برابر استکهلم ظاهر شد و لشکریان او بساحل درآمدند لیکن کاری از پیش نبردند. استن استور مقابل برانکیرکا آنان را از پا درآورد. در این اثنا از طرف پاپ بمنظور میانجیگری بین دو کشور سفیری موسوم به آرسیم بولدوس بشهر آربوگا آمد ولی نتیجه نبخشید (دسامبر1518). در سال 1520 باز کریستیان با یک لشکر منظم بسوئد حمله کرد این بار سفیر نامۀ استور را هم از طرف پاپ آورده بود، دلاوران در جوار شهر بورگه روند و ساحل دریاچۀ آروندن صف آرائی کردند (19 ژانویه). در ابتدای کارزار استور هدف تیری واقع شد. گرچه روستائیان که در گرد وی بودند بجنگلها و کوههای نواحی تیودن متفرق شده نومیدانه حرکت مذبوحی میکردند لیکن این سودا سودی نداد، زخم نائب السلطنه مهلک بود سوار مرکب با عجله و شتاب فرار میکرد که شاید خود را باستکهلم برساند اما اجل مهلت ندادو روی یخهای دریاچۀ مالار جان به جان آفرین تسلیم کرد. درین هنگام دو روز مانده بود که 27 سالش تمام شود
نام خانواده ای بسیار معروف از اشراف سوئد. برجسته ترین افراد این خاندان عبارتند از: 1- استن گوستافسن معروف به استن استور اوّل (1440-1503 میلادی). وی در سال 1464 میلادی به اسقف کتیل کارلسن داسا در راه غلبۀ بر کریستیان اول پادشاه دانمارک مساعدت بسیار کرد و با کمال مهارت روستائیان را بسربازی ترغیب کرد و از این رو شهرت یافت. در سنۀ 1470 وی یکی از پیشوایان ملی سوئد محسوب میشد و تا آنگاه اریک کارلسن داسا، کریستیان سلطان دانمارک را شکست داده و به اوج شهرت و اهمیت رسیده بود. بعد از گذشته شدن کارل کنت سن معروف به شارل هشتم استور را به نیابت سلطنت کشور سوئد انتخاب کردند. وی از تاریخ 1470 تا 1497 صفات برجسته و تدابیر مؤثرۀ یک مرد سیاسی را از خود بروز داد. در سال 1471 باز در جنگ برونکب یارگ بر کریستیان اول غالب آمده و موقع خود را در سوئد بیش از پیش مستحکم و استوار ساخت. در سنۀ 1483 به اعتراف و تصدیق سلطنت هانس مجبور شد و بزحمت خود را تا رسیدن وی (1497) بسوئد حفظ کرد و در همین اوقات پایۀ استقلال او در اثر جنگ با روسیه متزلزل شد ولی باز با الحاق اُلاند بسوئد وضع او بهبود یافت. پس از حوادث سنۀ 1500 و شکست هولناک هانس، استور را دوباره به نیابت سلطنت انتخاب کردند و او تا پایان زندگانی در این مقام ببود. وی پس از اخراج دانمارکی ها از سوئد قانون و نظامنامۀ پذیرفتن دهقانان و کارگران را بعضویت مجلس مبعوثان وضع کرد. مؤسس دانشگاه اوپسالا و موجد فن ّ چاپ در سوئد هم او بود. 2- استور (اسوانت نیلسن). در سال 1482 میلادی سمت سناتور داشت و یکی از اشراف و نجبائیست که با مخالفت خود با استن استور اول فتوحات سلطان هانس را در سوئد تسهیل کرد ولی باز بعدها با استن استور اول آشتی کرد و به نیابت و جانشینی وی نایل شد (21 ژانویۀ 1504). از نظر برجستگی شخصیت و نبوغ اسوانت استور محققاً از سلف خود کمتر نبود. متانت و قدرت استور اول در وی هم مشاهده میشد و او هم مانند سلف خویش در سنوات اخیر از زندگی بشدت علاقمند بوطن خود بود و از زیر بار سیادت دانمارک شانه خالی می کرد ولی در سنۀ 1512 ناگاه در کاخ وستراس درگذشت. 3- استور (استن) (1492- 1520 میلادی). وی بنام استن استور اصغر معروف شده و پسر اسوانت است. او بعد از پدر از طرف اکثریت طبقۀ دوم از اهالی (که خود در اقلیت بودند) به نیابت سلطنت انتخاب شدو این اقدام علی رغم رقیب اشرافی دیگر وی که موسوم به اریک تروله بود عملی گردید و از این رو آتش نفرتی غیرقابل انطفاء در بین دو خانواده روشن گشت. در سنۀ 1513 میلادی یعقوب اولفسن قسیس سالخوردۀ اپسالا بنفع گوستاف تروله پسر اریک استعفا داد و در نتیجه محفل روحانی سوئد اریک را برای مسند قسیسی برگزید و نایب السلطنه با توصیه نامه ای وی را نزد پاپ فرستاد مشروط بر اینکه احترامات فائقه بنیابت سلطنت را همیشه منظور و مرعی دارد ولی متأسفانه این دو جوان مستبد و پرمدعا (تروله 27 سال و استور فقط 23 سال داشت) که بالاترین اقتدار و تسلط دینی و دنیائی را در دست داشتند فقط بدامن زدن آتش فتنه و نزاع در بین دو خانواده پرداخته از راه فلاح و صلاح منحرف گشتند چنانکه تروله بعد از مراجعت از روم بمقام نیابت سلطنت لازمۀ احترام را قائل نشد و کار را از بی اعتنائی بدرجۀ تحقیر کشانیده و با کریستیان دوم پادشاه دانمارک عقد مودت و اتحاد بسته از او برای سرکوبی استور استمداد کرد. کریستیان هم با کمال شتاب بیاری قسیس بزرگ شتافت ولی استور خود را نباخت و باز کار را از پیش برد و وی را درقلعه ای واقع در جوار استاکه محاصره کرد و در همین اثنا نیروی امدادی دانمارکیها برای محافظت و یاری قسیس وارد شد (1516 میلادی) معالوصف استور نه تنها کریستیان دوم را نزدیک ودلا شکست داد بلکه شهر استاکه را باخاک یکسان و قسیس را در مناستر واقع در قرب وستراس محبوس ساخت و در این حال یک ریکسمته یعنی مجلس ملی در استکهلم منعقد گشت و همه متفق القول گفتند هرگز سوئد تروله را بعنوان یک قسیس نخواهد پذیرفت زیرا او بنای منازعه با نایب السلطنه را گذاشته و راه دشمنان را بوطن باز کرده است و در عین حال بجنگ دانمارک ادامه دادند. در یک روز بسیار گرم تابستانی سال 1518 م. کریستیان دوم با دسته های کشتی برابر استکهلم ظاهر شد و لشکریان او بساحل درآمدند لیکن کاری از پیش نبردند. استن استور مقابل برانکیرکا آنان را از پا درآورد. در این اثنا از طرف پاپ بمنظور میانجیگری بین دو کشور سفیری موسوم به آرسیم بولدوس بشهر آربوگا آمد ولی نتیجه نبخشید (دسامبر1518). در سال 1520 باز کریستیان با یک لشکر منظم بسوئد حمله کرد این بار سفیر نامۀ استور را هم از طرف پاپ آورده بود، دلاوران در جوار شهر بورگه روند و ساحل دریاچۀ آروندن صف آرائی کردند (19 ژانویه). در ابتدای کارزار استور هدف تیری واقع شد. گرچه روستائیان که در گرد وی بودند بجنگلها و کوههای نواحی تیودن متفرق شده نومیدانه حرکت مذبوحی میکردند لیکن این سودا سودی نداد، زخم نائب السلطنه مهلک بود سوار مرکب با عجله و شتاب فرار میکرد که شاید خود را باستکهلم برساند اما اجل مهلت ندادو روی یخهای دریاچۀ مالار جان به جان آفرین تسلیم کرد. درین هنگام دو روز مانده بود که 27 سالش تمام شود