- اسما
- نامهای آفریدگار جل جلاله، جمع اسم، نام ها، دانش ها نام نهادن نامگذاری روانه کردن، جمع اسم. نامها، جمع آن اسامی، معارف حقایق علوم. یا اسما اعلام. یا اسما حسنی. اهم نامهای الهی که تعداد آنها را نود و نه دانسته اند. یا اسما خاص
معنی اسما - جستجوی لغت در جدول جو
- اسما (دخترانه)
- جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی
- اسما
- اسم ها، نامها، جمع واژۀ اسم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع سمله، لای آن چه تک تالاب گرد آید کاهیده ای اسمعیل از نام ها، آشتی دادن، کهن جامگی
جمع سمع، گوشها
جمع سمر، حکایتها، افسانه ها
رام شدن، جوانمرد گشتن
شنوانیدن سخن، شنوانیدن
سمع ها، گوش ها، جمع واژۀ سمع
سمرها، قصه ها و افسانه هایی که در شب بگویند، افسانه های شب، جمع واژۀ سمر
جمع سمع، گوش ها. اسماع (ا)، شنوانیدن، سرود گفتن
جمع سمر
خویشاوندان، اقربا، کسان
باجمال بطور خصه و مبهم خصه مختصرا باختصار بکوتاهی
استاد از استاییدن یعنی ستایش کن، ستایش کننده ستاینده. آموزنده آموزگار معلم (مطلقا)، در اصطلاح امروز درجه ایست دانشگاهی بالاتر از دانشیار، ماهر حاذق سر رشته دار در کاری، خط یا نقطه یا سطحی که آنرا ماء خذ کار قرار دهند الگو دلیل، مقیاس فلزات قیمتی که ملاک مسکوکات محسوب میشود، عنوانی بود برای برخی درجه داران در سپاه ینی چری عثمانی. استاد
ملول تر، بستوه آمده تر
به سخن چینی واداشتن
به شب پیمودن، شب گشت جمع اسیر اسیران بندیان بردگان گرفتاران. بشب راه رفتن در شب سیر کردن، به سر در آوردن، کسی را در شب، معراج محمدبن عبدالله ص یا حدیث اسرا. حدیث معراج، جمع اسیر، بندیان گرفتاران جمع اسیر اسیران بندیان بردگان گرفتاران، جمع اسیر اسیران بندیان بردگان گرفتاران
فراموشانیدن کسی را چیزی، اندوه بدر بردت، تسلیت
بدتر بتر
بلندکردن، یک سال ماندن، بالا بردن
منسوب به اسم، معروف با اسم و رسم صاحب اسم و عنوان
فربه تر
جمع سمع، گوش ها
گندمگون
تیره گون
از روی قاعده و ترتیب و قانون
کور کردن
بیهوش شدن، بیهوش کردن، بیهوشی: (مریض بحال اغماء افتاده است)
تباه انگیزی، شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
تنها بس فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن گوالانیدن، بالیدگی نمو
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، است، وستا، ستا، برای مثال وز او زند و استا بیاموختند / ببستند و آذر برافروختند (فردوسی - ۵/۱۷۰)