- اسحالء
- جمع سحل، جامه های یک تاه یک تا بافته ها
معنی اسحالء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع سحل، جامه ای از ریسمان یکتا بافته باشند
رومی از داروها تودری
دگر گون شدن
گشتن دگرگون شدن، دگرگونی، محال شمردن ناروا داشتن
اندیشه، تفکر، خیال
اندیشه فکر تفکر خیال
پوست برکندگی، سودگی خراشیدگی، شتابزدگی در سخن در رفتن
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، تفکیر، تأمّل
از حالی به حالی شدن، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن، محال و غیرممکن بودن
آسفالت، مخلوطی از قیر و شن که در ساختن کف خیابان ها و جاده ها و بام های خانه ها به کار می رود، پوشش سطح جاده با این ماده
بسنده کردن به
امری را بعهده کسی گذاشتن
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
شتر پروردن، رام کردن شتر
جمع رحی، سنگ آسیاها
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
نرمی و همواری، کشیدگی گونه روان شدن تندابه (تندابه سیل) روان شدن گدازه
آنچه متصل کام است از داخل دهن
به گونه رمن آبراه ها
شادمانیدن
جمع سدل، پرده ها،، جمع سدل، سینه ریزها گردن بندها هشتن گیسو، هشتن دامن، به فراموشی سپردن فروهشتن فرو گذاشتن آویختن
فرو گذاشتن، به دلخواه رسیدن، نیکویی وبخشش، سخن بافی
خشک شدن
جمع سحر، پگاهان پگه خیزی
جمع سحت، کسبهای ننگین وحرام
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
لاتینی تازی شده پیاز دشتی پیاز موش پیاز کوهی
آب دادن، آب خورانیدن، نوشاندن سیراب کردن، آک کردن
شکم راندن توسط دارو، شکم روش، نام مریضی میباشد که فضولات معده پی درپی وبه شکل مایع جاری میشود، بیرون روی