- استیلن
- گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
معنی استیلن - جستجوی لغت در جدول جو
- استیلن ((اِ تِ لِ))
- گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن 26)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد، دست یابی، چیرگی دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد
بر پا شدن
جوشین
گازی که برای روشنائی وجوشکاری فلزات به کار میرود
استیلن، گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
مستولی شدن، دست یافتن، چیره شدن، پیروز شدن، چیرگی
گازیست بی رنگ کم رایحه و آنرا بوسیله اخراج آب از الکل بوسیله اسید سولفوریک بدست میاورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. وزن مخصوص آن 97، است
طرز و روش، نوعی ظروف فلزی
گازی بی رنگ، با بوی زننده،، قابل اشتعال و دارای شعلۀ بسیار که از تقطیر مواد آلی خصوصاً چربی ها به دست می آید و مادۀ اولیه در تهیۀ بسیاری از پلاستیک هاست
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه
((اِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
گازی است بی رنگ، کم رایحه و آن را به وسیله اخراج آب از الکل به وسیله اسید سولفوریک به دست می آورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. نشانه آن در شیمی 4 H 2 C و وزن مخصوص آن 97/0 است
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
شکل، فرم، اندازه، نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه، شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی
مطمئن
دشمنیاری
به روز گاری، خوب شدن باز تندرستی بهبودی
سیاستمدار وپیشوایاتحاد جماهیر شوروی
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
اسبله
اسبله
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
مفرد مذکر غایب از مصدر استغلاظ دانه برآورد خوشه 0 دربیت زیر ماخوذ است از آیه 29 سوره 48 فتح: (کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه) (چون کشتی که برآورد سبزه نورسته نازکش را پس قوی گرداند آنرا پس ستبرشد پس ایستاد برسافهایش) : (که بپرورد اصل ما را ذوالعطا تا درخت استغلظ آمد واستوی) (مثنوی)
پایین ترین پایین ترین، هفتمین طبقه دوزخ که زیر همه طبقات است اسفل سافلین
زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
همدی خواستن
بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
تمامی حق را گرفتن، تمام فرا گرفتن، تمام باز ستدن، طلب تمام چیزی را کردن، شغل و وظیفه مستوفی حساب، تصفیه مالیات، انتفاع و بهره بردن از کار یا مال غیر با اجازه او. یا دیوات استیفا. اداره ای که مستوفیان و محاسبان در آن بکار مشغول بودند داراستیفا
مانده گار ساختن جایباش ساختن، میهن خواستن
خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
عناد خصومت کشمکش جدال، جنگ حرب، خشم غضب