جدول جو
جدول جو

معنی استیلن - جستجوی لغت در جدول جو

استیلن
گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
تصویری از استیلن
تصویر استیلن
فرهنگ فارسی عمید
استیلن
((اِ تِ لِ))
گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن 26)
تصویری از استیلن
تصویر استیلن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد، دست یابی، چیرگی دست یافتن بر زبردست شدن، چیره شدن، بر، چیرگی غلبه، بودن کوکب در درجه ای از برخی که در آن برج و درجه او را حظی از حظوظ خمسه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستیلن
تصویر آستیلن
جوشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آستیلن
تصویر آستیلن
گازی که برای روشنائی وجوشکاری فلزات به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستیلن
تصویر آستیلن
استیلن، گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیلا
تصویر استیلا
مستولی شدن، دست یافتن، چیره شدن، پیروز شدن، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیلا
تصویر استیلا
((اِ))
دست یافتن، چیرگی، غلبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
((اِ دَ))
گرفتن، ستیدن، ستدن
فرهنگ فارسی معین
گازیست بی رنگ کم رایحه و آنرا بوسیله اخراج آب از الکل بوسیله اسید سولفوریک بدست میاورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. وزن مخصوص آن 97، است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیل
تصویر استیل
طرز و روش، نوعی ظروف فلزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیلن
تصویر اتیلن
گازی بی رنگ، با بوی زننده،، قابل اشتعال و دارای شعلۀ بسیار که از تقطیر مواد آلی خصوصاً چربی ها به دست می آید و مادۀ اولیه در تهیۀ بسیاری از پلاستیک هاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیل
تصویر استیل
طرز، اسلوب، سبک، شیوه، نوعی مبل مجلل و دارای کنده کاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه
نوعی فولاد که در برابر زنگ زدگی مقاومت می کند، آلیاژ فولادی زنگ نزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استین
تصویر استین
آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتیلن
تصویر اتیلن
((اِ لِ))
گازی است بی رنگ، کم رایحه و آن را به وسیله اخراج آب از الکل به وسیله اسید سولفوریک به دست می آورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. نشانه آن در شیمی 4 H 2 C و وزن مخصوص آن 97/0 است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیل
تصویر استیل
((اِ))
فولاد ضدزنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیل
تصویر استیل
((اِ))
شکل، فرم، اندازه، نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه، شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیگان
تصویر استیگان
مطمئن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیلش
تصویر ارتیلش
به روز گاری، خوب شدن باز تندرستی بهبودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استالین
تصویر استالین
سیاستمدار وپیشوایاتحاد جماهیر شوروی
فرهنگ لغت هوشیار
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیلی
تصویر اسبیلی
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیله
تصویر اسبیله
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکان
تصویر استکان
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
مفرد مذکر غایب از مصدر استغلاظ دانه برآورد خوشه 0 دربیت زیر ماخوذ است از آیه 29 سوره 48 فتح: (کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه) (چون کشتی که برآورد سبزه نورسته نازکش را پس قوی گرداند آنرا پس ستبرشد پس ایستاد برسافهایش) : (که بپرورد اصل ما را ذوالعطا تا درخت استغلظ آمد واستوی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
پایین ترین پایین ترین، هفتمین طبقه دوزخ که زیر همه طبقات است اسفل سافلین
فرهنگ لغت هوشیار
زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیلاف
تصویر استیلاف
همدی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تمامی حق را گرفتن، تمام فرا گرفتن، تمام باز ستدن، طلب تمام چیزی را کردن، شغل و وظیفه مستوفی حساب، تصفیه مالیات، انتفاع و بهره بردن از کار یا مال غیر با اجازه او. یا دیوات استیفا. اداره ای که مستوفیان و محاسبان در آن بکار مشغول بودند داراستیفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیطان
تصویر استیطان
مانده گار ساختن جایباش ساختن، میهن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیسان
تصویر استیسان
خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیزه
تصویر استیزه
عناد خصومت کشمکش جدال، جنگ حرب، خشم غضب
فرهنگ لغت هوشیار