معنی استیگان
- استیگان
- مطمئن
واژههای مرتبط با استیگان
استیمان
- استیمان
- زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
استیقان
- استیقان
- بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
استیطان
- استیطان
- مانده گار ساختن جایباش ساختن، میهن خواستن
استیسان
- استیسان
- خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
استیذان
- استیذان
- اجازه خواستن
استیذان
- استیذان
- اذن خواستن، اجازه خواستن
استیمان
- استیمان
- به امانت گرفتن مال، امان خواستن، زینهار خواستن
استیمان
- استیمان
- امان خواستن، در امان کسی درآمدن
استیقان
- استیقان
- به یقین دانستن، بی گمان شدن
