جدول جو
جدول جو

معنی استیراب - جستجوی لغت در جدول جو

استیراب(مَزِ نُ / نِ / نَ)
استئراب. وامدار گشتن. قرضدار گردیدن. مدیون شدن. (منتهی الارب) : استأرب ، استدان. (قطر المحیط) ، تیز و تنک کردن خواستن زن دندان را تا کم سن نماید، دندانها پاک و نیکو کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استغراب
تصویر استغراب
عجیب و غریب دانستن، تعجب کردن، شگفتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیعاب
تصویر استیعاب
بررسی کامل و همه جانبۀ یک موضوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
سزاوار و مستحق شدن برای کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استطراب
تصویر استطراب
طرب خواستن، شادمانی خواستن، شاد شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ فَ)
رجوع به استیراب شود
لغت نامه دهخدا
(مِمامْ پَرْ وَ)
بخشیدن خواستن. (منتهی الارب). بخشیدن چیزی خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بخشش طلب کردن.
لغت نامه دهخدا
گرفتن. فراگرفتن. همگی چیزی فراگرفتن. کمال. استکمال. همه را فرارسیدن. (تاج المصادر بیهقی). استغراق. همه را فارسیدن. (زوزنی). همه را فراگرفتن از اول تا آخر و تمام گرفتن. (غیاث). همگی چیزی گرفتن. (منتهی الارب) : بعد از استیعاب ابواب آداب و استکمال جمال حال بخدمت آلتونتاش خوارزمشاه موسوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات بمکنت و یسار... و بسطت باع و استیعاب اسباب ارتفاع درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 281).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
وراقت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، شوغاه ساختن گوسفند را. (تاج المصادر بیهقی). شوگاه ساختن گوسفند. (زوزنی). شبگاه ساختن برای گوسپندان، آستانه ساختن. (زوزنی). فناء و عتبه و وصید و وصیده و سدّه و درگاه و جناب ساختن
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ گُ)
استیراط در امر، درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن. (از منتهی الارب) ، اندرز کردن، این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست. و فی الحدیث: استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم. و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی المصری البویطی از زندان به ربیع نویسد آمده است: فاذا قرأت کتابی هذا فاحسن الخلق مع اهل حلقتک و استوص بالغرباء خاصه خیراً. (ابن خلکان ج 2 ص 518 س 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
طرب خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ)
بیخ آور شدن تنه خرما. بیخاور شدن داک (؟) (در ؟) خاک. (تاج المصادر بیهقی) : فسیل مستأرض، نهال خرما که مر او را بیخ در زمین رفته باشد و اگر بر تنه مادر خود روید آن را راکب گویند. ودیه مستأرضه، نهال خرما که نو بر زمین رسته باشد.
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ)
آمدن به آب و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تر شدن زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ شِ)
آتش برآوردن خواستن از آتش زنه. آتش از آتش زنه بیرون کردن خواستن. آتش از آتش زنه بیرون آوردن خواستن. یقال: فلان استوری زنادالضلاله، ای یطلب الایراء منها. (منتهی الارب) ، بپاشنه زدن اسب را تا تیز رود. بپاشنه اسب را بر رفتن داشتن. ستور را بپاشنه برفتن داشتن. (زوزنی) ، خواندن، جنبانیدن هر چیزی را
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ خوا / خا)
ادب گرفتن. تأدّب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ دِهْ)
سزاوار شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (وطواط). مستحق و سزاوار شدن چیزی را. استحقاق، دستوری دادن
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ اَ)
استشراب لون، سخت شدن رنگ: استشرب لونه، اشتدّ. (قطر المحیط). سیر شدن رنگ، سرکشی و نفوری کردن ستور، دشوار یافتن چیزی را. (منتهی الارب) ، دشوار شمردن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
استضراب عسل، سپید و سطبر گردیدن شهد. (از منتهی الارب). سپید شدن انگبین. (تاج المصادر بیهقی). ضرب شدن عسل، یعنی غلیظ و سفید شدن انگبین، از بالا بزیر نگریستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی است از آنسوی رودیان بگیلان. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
فحش گفتن. سخن زشت آوردن.
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ کَ / کِ)
سخت بخندیدن. (تاج المصادر بیهقی). نیک سخت بخندیدن. (زوزنی). مبالغه کردن در خنده. و استغرب، مجهولاً کذلک. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استیهاب
تصویر استیهاب
بخشیدن چیزی خواستن، بخشیدن خواستن، بخشش طلب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
سزاوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراخ
تصویر استیراخ
ترشدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراط
تصویر استیراط
در آویختن به کار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطراب
تصویر استطراب
شادی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گرایی، تازی زدگی، زشتگویی تقلید عرب کردن مانند عرب شدن عرب ماب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، سخن زشت گفتن دشنام دادن فحش گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گزافخندی بسیارخندی، شگفتیدن شگفتی نمودن غریب شمردن عجب دانستن چیزی را بشگفت آمدن از امری
فرهنگ لغت هوشیار
همه را فرا گرفتن همه را پوشاندن (همه از آغاز تا پایان یا از سرتاته) نکته ای فرو نگذاشتن گرفتن فرا گرفتن همگی چیزی را فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیعاب
تصویر استیعاب
((اِ))
گرفتن، فراگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعراب
تصویر استعراب
((اِ تِ))
عرب مآب گشتن، سخن فارسی را عربی کردن، دشنام دادن، فحش گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغراب
تصویر استغراب
((اِ تِ))
غریب شمردن، عجیب دانستن چیزی را، به شگفت آمدن از امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
((اِ))
سزاوار شدن، واجب و لازم دانستن امری یا چیزی
فرهنگ فارسی معین