استئراب. وامدار گشتن. قرضدار گردیدن. مدیون شدن. (منتهی الارب) : استأرب ، استدان. (قطر المحیط) ، تیز و تنک کردن خواستن زن دندان را تا کم سن نماید، دندانها پاک و نیکو کردن
استئراب. وامدار گشتن. قرضدار گردیدن. مدیون شدن. (منتهی الارب) : اِستأرَب َ، استدان. (قطر المحیط) ، تیز و تنک کردن خواستن زن دندان را تا کم سن نماید، دندانها پاک و نیکو کردن
گرفتن. فراگرفتن. همگی چیزی فراگرفتن. کمال. استکمال. همه را فرارسیدن. (تاج المصادر بیهقی). استغراق. همه را فارسیدن. (زوزنی). همه را فراگرفتن از اول تا آخر و تمام گرفتن. (غیاث). همگی چیزی گرفتن. (منتهی الارب) : بعد از استیعاب ابواب آداب و استکمال جمال حال بخدمت آلتونتاش خوارزمشاه موسوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات بمکنت و یسار... و بسطت باع و استیعاب اسباب ارتفاع درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 281).
گرفتن. فراگرفتن. همگی چیزی فراگرفتن. کمال. استکمال. همه را فرارسیدن. (تاج المصادر بیهقی). استغراق. همه را فارسیدن. (زوزنی). همه را فراگرفتن از اول تا آخر و تمام گرفتن. (غیاث). همگی چیزی گرفتن. (منتهی الارب) : بعد از استیعاب ابواب آداب و استکمال جمال حال بخدمت آلتونتاش خوارزمشاه موسوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات بمکنت و یسار... و بسطت باع و استیعاب اسباب ارتفاع درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 281).
وراقت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، شوغاه ساختن گوسفند را. (تاج المصادر بیهقی). شوگاه ساختن گوسفند. (زوزنی). شبگاه ساختن برای گوسپندان، آستانه ساختن. (زوزنی). فناء و عتبه و وصید و وصیده و سدّه و درگاه و جناب ساختن
وراقت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، شوغاه ساختن گوسفند را. (تاج المصادر بیهقی). شوگاه ساختن گوسفند. (زوزنی). شبگاه ساختن برای گوسپندان، آستانه ساختن. (زوزنی). فناء و عَتَبه و وصید و وصیده و سدّه و درگاه و جناب ساختن
استیراط در امر، درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن. (از منتهی الارب) ، اندرز کردن، این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست. و فی الحدیث: استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم. و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی المصری البویطی از زندان به ربیع نویسد آمده است: فاذا قرأت کتابی هذا فاحسن الخلق مع اهل حلقتک و استوص بالغرباء خاصه خیراً. (ابن خلکان ج 2 ص 518 س 4)
استیراط در امر، درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن. (از منتهی الارب) ، اندرز کردن، این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست. و فی الحدیث: استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم. و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی المصری البویطی از زندان به ربیع نویسد آمده است: فاذا قرأت کتابی هذا فاحسن الخلق مع اهل حلقتک و استوص بالغرباء خاصه خیراً. (ابن خلکان ج 2 ص 518 س 4)
بیخ آور شدن تنه خرما. بیخاور شدن داک (؟) (در ؟) خاک. (تاج المصادر بیهقی) : فسیل مستأرض، نهال خرما که مر او را بیخ در زمین رفته باشد و اگر بر تنه مادر خود روید آن را راکب گویند. ودیه مستأرضه، نهال خرما که نو بر زمین رسته باشد.
بیخ آور شدن تنه خرما. بیخاور شدن داک (؟) (در ؟) خاک. (تاج المصادر بیهقی) : فسیل مستأرض، نهال خرما که مر او را بیخ در زمین رفته باشد و اگر بر تنه مادر خود روید آن را راکب گویند. ودیه مستأرضه، نهال خرما که نو بر زمین رسته باشد.
آتش برآوردن خواستن از آتش زنه. آتش از آتش زنه بیرون کردن خواستن. آتش از آتش زنه بیرون آوردن خواستن. یقال: فلان استوری زنادالضلاله، ای یطلب الایراء منها. (منتهی الارب) ، بپاشنه زدن اسب را تا تیز رود. بپاشنه اسب را بر رفتن داشتن. ستور را بپاشنه برفتن داشتن. (زوزنی) ، خواندن، جنبانیدن هر چیزی را
آتش برآوردن خواستن از آتش زنه. آتش از آتش زنه بیرون کردن خواستن. آتش از آتش زنه بیرون آوردن خواستن. یقال: فلان استوری زنادالضلاله، ای یطلب الایراء منها. (منتهی الارب) ، بپاشنه زدن اسب را تا تیز رود. بپاشنه اسب را بر رفتن داشتن. ستور را بپاشنه برفتن داشتن. (زوزنی) ، خواندن، جنبانیدن هر چیزی را
استضراب عسل، سپید و سطبر گردیدن شهد. (از منتهی الارب). سپید شدن انگبین. (تاج المصادر بیهقی). ضرب شدن عسل، یعنی غلیظ و سفید شدن انگبین، از بالا بزیر نگریستن. (منتهی الارب)
استضراب عسل، سپید و سطبر گردیدن شهد. (از منتهی الارب). سپید شدن انگبین. (تاج المصادر بیهقی). ضرب شدن عسل، یعنی غلیظ و سفید شدن انگبین، از بالا بزیر نگریستن. (منتهی الارب)