جدول جو
جدول جو

معنی استیتان - جستجوی لغت در جدول جو

استیتان(مُ فَ / فِ)
استئتان. خریدن ماچه خر. خریدن ماده خر: استأتن الرجل، خرید مرد اتان را و برگزید آنرا برای خود. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیذان
تصویر استیذان
اذن خواستن، اجازه خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استیمان
تصویر استیمان
به امانت گرفتن مال، امان خواستن، زینهار خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
رجوع به استیتان شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ فِ / فَ)
استئتاء. کند یافتن کسی را و او را بشتاب خواندن. درنگی شمردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مال بستدن بمصادره. (تاج المصادر بیهقی). گرفتن مال از کسی، استودی فلان ٌ بحقی،گروید حق ّ مرا، ای اقرّ به و عرفه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ بَ)
فربه گردیدن شتران. (منتهی الارب). فربه شدن شتران، راست شدن کار. (منتهی الارب) ، مقهور شدن خصم. (تاج المصادر بیهقی). رام شدن خصم. منقاد و مغلوب گردیدن دشمن. یقال: استیدهت الابل و استودهت و استیده الخصم و استوده، سبک شمردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ نَ)
استئذان. دستوری خواستن. (تاج المصادر بیهقی). اجازه خواستن. اجازت خواستن. اباحه خواستن. طلب دستوری کردن. اذن طلبیدن. اجازه طلبیدن. طلب اجازه: و بعد ازین پادشاهزادگان در کاری که به مصالح این ولایات تعلق داشته باشد بی استطلاع و استیذان نواب حضرت مثال ندهند. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ زَ)
خوابناک گشتن، استئفار. نشاط کردن شتر و فربه شدن پس از مشقت و لاغری
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو کِ)
وطن گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). وطن کردن. وطن گزیدن. ایطان. جای باش ساختن از جایی. (از منتهی الارب) ، یقین خواستن
لغت نامه دهخدا
(مِ اَ کَ)
استیقان چیزی یا بچیزی، بتحقیق دانستن آنرا. بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بی گمان دانستن. بیقین دانستن. بیقین داشتن. بیقین کردن. یقین.
لغت نامه دهخدا
(اَ /َ-َسْ)
استیمان. صیغۀ متکلم معالغیر. هستیمان. استیم. رجوع به استیم شود:
ما کار زمانه نیک دیدستیمان
از کار زمانه زآن بریدستیمان.
؟
، رمیدن چنانکه شتران و پریشان شدن در زمین نرم، استیوار قوم، سخت خشمگین شدن آنان، استیوار بعیر، آمادۀ برجستن شدن شتر
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ زَ)
استئمان. امان خواستن. (زوزنی). زنهار خواستن. از کسی زینهار خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) : از غایت اضطرار نه رعایت جانب اختیار را، در استیمان کوفتن گرفت. (جهانگشای جوینی). و باستغفار و استیمان پیش آیند. (جهانگشای جوینی). بعضی میگفتند برای استیمان است. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترّس، درام نویس و شاعر اسپانیائی که در ایتالیاسکونت داشت. شهرت او بیشتر بواسطۀ کمدی های اوست
لغت نامه دهخدا
تصویری از استبطان
تصویر استبطان
راز دارگی در نهان خواستن نهانخواست پوشیده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده خواهی (پانزدهم ماه رجب تازی را روز استفتاح گویند و برآنند که در آن روز درهای آسمان به روی خدایخانه گشوده است)، کیش پرسی پاسخ جویی برای پرسه های دینی ، آغازیدن، پیروزی خواستن نصرت خواستن فیروزی جستن، گشادگی خواستن فتوح خواستن گشایش طلبیدن، یار خواستن یاری خواستن، آغازیدن ابتدا کردن، خواستار رفع دشواری از کاری شدن خواستن حل مشکلی که در قرآن باشد، یا روز استفتاح روز پانزدهم ماه رجب که میگویند در آن روز درهای آسمان یا درهای کعبه باز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجنان
تصویر استجنان
دیوانه گری، شاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحسان
تصویر استحسان
ستودن، خوب جلوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعتاب
تصویر استعتاب
خرسندی خواستن، خرسندی بخشیدن، ازبدی باز گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرهان
تصویر استرهان
گوخواستن، به گرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشفان
تصویر استشفان
انبان دریدگی، تکیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمتاع
تصویر استمتاع
برخورداری جستن بهره برگرفتن کام خواستن، برخورداری
فرهنگ لغت هوشیار
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی خواستن، وچر خواهی وچر جویی (وچر فتوی) طلب فتوی کردن، فتوی خواستن فتوی پرسیدن در باب مسایل فقهی و شرعی از کسی رای و فتوی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقتال
تصویر استقتال
پیشواز مرگ رفتن مرگ آمادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقران
تصویر استقران
پر خونی، توانایی، همتاجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخیتان
تصویر اسخیتان
فرو نشستن آماس
فرهنگ لغت هوشیار
زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیطان
تصویر استیطان
مانده گار ساختن جایباش ساختن، میهن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیسان
تصویر استیسان
خواب آلودگی خوابناکی، پینکی زدن، غنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیذان
تصویر استیذان
اجازه خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقان
تصویر استیقان
((اِ))
به یقین دانستن، بی گمان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیمان
تصویر استیمان
((اِ))
امان خواستن، در امان کسی درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیذان
تصویر استیذان
((اِ))
اجازه خواستن، اذن طلبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیگان
تصویر استیگان
مطمئن
فرهنگ واژه فارسی سره