معنی استیقان - فرهنگ فارسی معین
معنی استیقان
- استیقان((اِ))
- به یقین دانستن، بی گمان شدن
تصویر استیقان
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استیقان
استیقان
- استیقان
- بی گمانی به درستی دانستن، آورخواهی، آور کردن (آور یقین) بیقین دانستن بتحقیق دانستن چیزی را بی گمان شدن بی گمان دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
استیقان
- استیقان
- استیقان چیزی یا بچیزی، بتحقیق دانستن آنرا. بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بی گمان دانستن. بیقین دانستن. بیقین داشتن. بیقین کردن. یقین.
لغت نامه دهخدا
استیمان
- استیمان
- زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار