جدول جو
جدول جو

معنی استوی - جستجوی لغت در جدول جو

استوی(اُ)
مهرۀ پشت. (برهان) (جهانگیری) ، به روش کسی رفتن: استار سیرته، ای استن بسنته. (منتهی الارب) ، خواربار آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خواربار داشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وستوی
تصویر وستوی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استوه
تصویر استوه
خسته، درمانده، ستوه، استه، بستوه
استوه شدن (گشتن): درمانده شدن، برای مثال ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی - لغت نامه - استوه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوک
تصویر استوک
ویژگی کالایی که معیوب شده و از قیمتش کاسته شده است، انبار، در ورزش قسمت برجسته ای که زیر کفش فوتبال قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استور
تصویر استور
ستور، حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استون
تصویر استون
مایعی بی رنگ، فرّار و قابل اشتعال که از تقطیر املاح اسیداستیک به دست می آید و در تهیۀ رنگ و لاک به کار می رود. بسیاری از مواد را در خود حل می کند و به همین دلیل در پاک کردن لاک ناخن از آن استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
دایرۀ فرضی که مانند کمربند کرۀ زمین را احاطه کرده و زمین را به دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی تقسیم می کند، راست بودن، بدون خمیدگی بودن، مستقر شدن، قرار گرفتن، استقرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستوی
تصویر مستوی
برابر، در ریاضیات هموار، راست و درست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استون
تصویر استون
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، پشتیبان، تکیه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
سیمون. ریاضی دان و مهندس هلندی. مولد بروژ. وی برای تحقیقاتی که در باب قوت و عمل آب و کسور اعشاری دارد شهرت یافته است. (1548- 1620 میلادی) ، همدیگر را شمشیر زدن و کشتن. (منتهی الارب). یکدیگر را با شمشیر زدن. هلاک کردن
لغت نامه دهخدا
برابر یکسان، راست راسته، هموار برابر یکسان: همه اندر صورت مردمی مستوی اند، هموار و برابر، راست مستقیم: پس روشن شد که نفس بجنبد نه مستوی و نه مستد بر. یا ترتیب مستوی. نوشتت اعداد است بصورت: 1 2 3 ... ... وآن ترتیب صعودی اعداداست مقابل ترتیب معکوس. یا سطح مستوی. سطح هموار و برابر: چو بر سپهر زند بانگ تابتات شوند زاضطراب چو بر سطح مستوی سیماب. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
برابری یکسانی، راست و یکسان شدن برابر شدن راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استور
تصویر استور
چارپا، چهار پا، عموماً اسب واستر را خصوصاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوه
تصویر استوه
درمانده وخسته
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه فعل است که بطور اسم استعمال گردد، بمعنی تساوی و برابری و همسری میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوه
تصویر استوه
((اُ))
مانده، درمانده، افسرده، ملول، ستوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استون
تصویر استون
((اُ))
ستون، پایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستوی
تصویر مستوی
((مُ تَ))
برابر، هموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استور
تصویر استور
قیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استوا
تصویر استوا
Equator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استوا
تصویر استوا
équateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استوا
تصویر استوا
קו המשווה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از استوا
تصویر استوا
विषुवत रेखा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از استوا
تصویر استوا
khatulistiwa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از استوا
تصویر استوا
เส้นศูนย์สูตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از استوا
تصویر استوا
evenaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استوا
تصویر استوا
екватор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استوا
تصویر استوا
ecuador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استوا
تصویر استوا
equatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از استوا
تصویر استوا
equador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استوا
تصویر استوا
赤道
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استوا
تصویر استوا
równik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استوا
تصویر استوا
Äquator
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استوا
تصویر استوا
экватор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استوا
تصویر استوا
赤道
دیکشنری فارسی به ژاپنی