جدول جو
جدول جو

معنی استنطاق - جستجوی لغت در جدول جو

استنطاق
کسی را به سخن گفتن وا داشتن، در علم حقوق بازپرسی کردن، بازپرسی
تصویری از استنطاق
تصویر استنطاق
فرهنگ فارسی عمید
استنطاق
(مَ شِ نَ / نُو)
گویا گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
استنطاق
بازپرسی، سخن خواستن، به گفتار انگیختن بسخن آوردن بگفتار انگیختن، خن گفتن کسی را خواستار شدن، بازپرسی بیرون کشی سخن از کسی، جمع استنطاقات
فرهنگ لغت هوشیار
استنطاق
((اِ تِ))
به سخن آوردن، بازپرسی
تصویری از استنطاق
تصویر استنطاق
فرهنگ فارسی معین
استنطاق
بازپرسی، بازجویی، تحقیق، سین جیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
هوا را به بینی و ریۀ خود فرو بردن، به بینی کشیدن آب یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سپری گردانیدن مال را. (منتهی الارب) ، استخوان آدمی و حیوانات دیگر. (برهان). استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون مزید مؤخری به کار رفته است. رجوع به پیلسته و کونسته شود، و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابه و التخلیص من الحجاره و یسمی دوصا و بالفارسیه استه. و بنواحی زابلستان رو، لسرعه خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیه. (الجماهر بیرونی ص 248)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ دَ / دِ اَ)
ناقه گردیدن شتر نر. شتر ماده شدن. ناقه گردیدن جمل. ناقه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
- امثال:
استنوق الجمل،در حق شخصی گویند که سخن خود را در سخن دیگری درآمیزد. اصله ان المسیب بن علس انشد بین یدی عمرو بن هند:
و قد اتلاقی الهم عند احتضاره
بناج علیه الصیعریه مکدم.
و طرفه بن العبد حاضر و هو غلام، فقال: استنوق الجمل، و ذلک لان الصیعریه من سمات النوق دون الفحل فغضب المسیب و قال: لیقتلنه لسانه و کان کما تفرس. (منتهی الارب) (تاج العروس) ، راه نمودن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). استرشاد. طلب هدایت کردن. رهنمونی خواستن. (منتهی الارب). راه جستن. طلب راه نمودن. راه جوئی
لغت نامه دهخدا
بو کشیدن بوییدن به بینی کشیدن چیز یا مایع: استشاق آب، بوی کردن چیزی را بوییدن،جمع استنشاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنفاق
تصویر استنفاق
به ته رساندن سپری گرداندن داراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
((اِ تِ))
آب یا مایع دیگری را به بینی کشیدن، چیزی را بو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
بوییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
استنشاقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
Inhalation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inhalation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
흡입
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
استنشاق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
upumuaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
শ্বাসনালী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
שאיפה
دیکشنری فارسی به عبری
استنشاق
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
吸入
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inhalatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
श्वसन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inhalasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
การสูดดม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inhalación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inalação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
吸入
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inhalacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
інгаляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
Inhalation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
ингаляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استنشاق
تصویر استنشاق
inalazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی