مهلت خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). زمان خواستن. درنگی خواستن. طلب مهلت کردن. زمان طلبیدن. استنظار. - استمهال کردن، مهلت خواستن. زمان طلبیدن. مدت خواستن. ، خویشتن را خوابیده نمودن. (منتهی الارب). خود را بخواب زدن. خواب کردن
مهلت خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). زمان خواستن. درنگی خواستن. طلب مهلت کردن. زمان طلبیدن. استنظار. - استمهال کردن، مهلت خواستن. زمان طلبیدن. مدت خواستن. ، خویشتن را خوابیده نمودن. (منتهی الارب). خود را بخواب زدن. خواب کردن
خرق صف. صف شکستن. یقال: هم یستمهون فی البهم، ای یخرقون الصفوف فی الحروب فلایقدر علیهم. (منتهی الارب) ، ایشان میشکنند صف ها را در جنگ و کسی را قدرت غلبۀ بر آنان نیست، جنبیدن شاخ درخت. (منتهی الارب)
خرق صف. صف شکستن. یقال: هم یستمهون فی البهم، ای یخرقون الصفوف فی الحروب فلایقدر علیهم. (منتهی الارب) ، ایشان میشکنند صف ها را در جنگ و کسی را قدرت غلبۀ بر آنان نیست، جنبیدن شاخ درخت. (منتهی الارب)