جدول جو
جدول جو

معنی استمالت - جستجوی لغت در جدول جو

استمالت
دلجویی کردن
تصویری از استمالت
تصویر استمالت
فرهنگ فارسی عمید
استمالت
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
استمالت((اِ تِ لَ))
دلجویی کردن، دلجویی، نوازش، میل کردن به سویی
تصویری از استمالت
تصویر استمالت
فرهنگ فارسی معین
استمالت
دلجویی، مهربانی، نوازش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استقالت
تصویر استقالت
طلب عفو و بخشش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ / دِ رَ / رِ)
کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ فَ)
استمالت. مائل شدن، غمگین شدن. تنگدل شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از استمازه
تصویر استمازه
یکسو گردیدن، جدایی خواهی، جداگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماحه
تصویر استماحه
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلانت
تصویر استلانت
نرم شمردن نرم یافتن، نرم گردانیدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
رای خواهی، سگال خواهی (سگال فکر اندیشه) بنگالش خواستن رای زدن مشورت خواستن مشورت کردن شورکردن، رایزنی صلاح پرسی، جمع استشارات
فرهنگ لغت هوشیار
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزارت
تصویر استزارت
دیداری خواستن دیدار خواهی دیدار خواستن طلب زیادت کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاضت
تصویر استفاضت
آب روان کردن خواستن، عطا خواستن، فیض گرفتن طلب فیض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
آرمیدن، راحتی کردن، آسایش
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد رس خواستن دادخواهی کردن دادرسی خواستن کمک طلبیدن، فریاد خواهی دادخواهی، زاری تضرع، جمع استغاثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعمالات
تصویر استعمالات
جمع استعمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعمال
تصویر استعمال
عمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعانت
تصویر استعانت
یاری گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفادت
تصویر استفادت
فایده گرفتن فایده خواستن استفاده مقابل افادت
فرهنگ لغت هوشیار
پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقامت
تصویر استقامت
پا فشاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتمالا
تصویر احتمالا
شاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتمالات
تصویر احتمالات
شدنی ها، به شمارآمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتمالی
تصویر احتمالی
محتمل کاری یا پیشامدی که وقوع آن مورد تصور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحالت
تصویر استحالت
گشتن دگرگون شدن، دگرگونی، محال شمردن ناروا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دراز شدن دراز گشیدن، فزونی کردن، گردنکشی کردن تکبر کردن، گردن کشی گردن فرازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماحت
تصویر استماحت
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماله
تصویر استماله
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز
فرهنگ لغت هوشیار
بخشایش خواستن، ستردن، برهمزدن، برانداختن، دست کشیدن از کار فسخ بیع را خواستار شدن پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاذت
تصویر استعاذت
پناه خواستن پناه گرفتن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقالت
تصویر استقالت
((اِ تِ لَ))
فسخ بیع را خواستار شدن، پایان گرفتن معامله را خواستن، خواستار عفو و بخشایش شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحالت
تصویر استحالت
((اِ تِ لَ))
دگر گشتن، دگرگون شدن، دگرگونی، استحاله
فرهنگ فارسی معین