جدول جو
جدول جو

معنی استعلاج - جستجوی لغت در جدول جو

استعلاج
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استعلاج
علاج خواستن، درمان خواستن، طلب چاره و علاج کردن، معالجه کردن، درمان کردن
تصویری از استعلاج
تصویر استعلاج
فرهنگ فارسی عمید
استعلاج
((اِ تِ))
درمان بیماری طلبیدن، چاره جویی
تصویری از استعلاج
تصویر استعلاج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلاب
تصویر استعلاب
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلام
تصویر استعلام
پرسش کردن دربارۀ چیزی برای کسب اطلاعات، خبر گرفتن، خبر پرسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استعلام
تصویر استعلام
((اِ تِ))
آگاهی خواستن، پرسش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعلاء
تصویر استعلاء
((اِ تِ))
برتری جستن، بزرگوار شدن، بلندی، رفعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعلام
تصویر استعلام
Elicitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
การดึงข้อมูล
دیکشنری فارسی به تایلندی
الاستقلال
دیکشنری فارسی به عربی
অনুসন্ধান
دیکشنری فارسی به بنگالی
سترگی خواهی، برتری جستن، برتری یافتن بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت، بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعلا
تصویر استعلا
برتری، غلبه، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استسلام
تصویر استسلام
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلال
تصویر استسلال
بر کشیدن شمشیروجزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار