- استعلاج
- درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
معنی استعلاج - جستجوی لغت در جدول جو
- استعلاج
- علاج خواستن، درمان خواستن، طلب چاره و علاج کردن، معالجه کردن، درمان کردن
- استعلاج ((اِ تِ))
- درمان بیماری طلبیدن، چاره جویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
ناخوش یافتن، ناخوش شمردن، ناخوشایندگی
پرسش کردن دربارۀ چیزی برای کسب اطلاعات، خبر گرفتن، خبر پرسیدن
Elicitation
извлечение
Erläuterung
елімінація
eliminacja
elicitação
elicitazione
elicitation
élucidation
elicitation
การดึงข้อมูล
elicitation
الاستقلال
पूछताछ
חקירה
elicitation
uchunguzi
অনুসন্ধান
استفسار
سترگی خواهی، برتری جستن، برتری یافتن بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت، بلندی خواستن بلند گردیدن، بر بلندی بر آمدن، برتری جستن رجحان جستن، بزرگوار شدن، بلندی رفعت
برتری، غلبه، چیرگی
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
بر کشیدن شمشیروجزآن
گران فروشی، وام خواستن