جدول جو
جدول جو

معنی استعلاء

استعلاء((اِ تِ))
برتری جستن، بزرگوار شدن، بلندی، رفعت
تصویری از استعلاء
تصویر استعلاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استعلاء

استعلاء

استعلاء
بلند گردیدن روز. (منتهی الارب) ، غریب و عجیب آمدن. (زوزنی). عجیب و غریب شمردن. غریب آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بعید شمردن. بعید داشتن.
- استغراب کردن، مستبعد شمردن. استعجاب
لغت نامه دهخدا

استعلام

استعلام
واجیدن آگاهی خواست آموزش خواستن آفراس آگهی خواستن آگاهی خواستن پرسش کردن پرسیدن خبر گرفتن، آموزش خواستن،جمع استعلامات. خبری را پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

استعلاج

استعلاج
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استعفاء

استعفاء
استدعای کناره گیری از شغل، معاف کردن، تکلیف خواستن، پوزش خواستن، بزرگ شمردن بخشش خواستن، کناره گیری طلب عفو کردن، عفو خواستن طلب بخشش کردن، خواهش رهایی از کار و خدمت کردن، تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استعلاج

استعلاج
علاج خواستن، درمان خواستن، طلب چاره و علاج کردن، معالجه کردن، درمان کردن
استعلاج
فرهنگ فارسی عمید