جدول جو
جدول جو

معنی استراود - جستجوی لغت در جدول جو

استراود
بترکی اسم فلفل است. (فهرست مخزن الادویه). و این غلط است و کلمه ایستی اود است یعنی گیاه گرم، پیر. مارشال فرانسوی، که در محاصرۀ تیون ویل (1588 میلادی) مقتول گردید، لئون. امیرالبحر فرانسوی، مولد فلورانس. وی در نجات ماری استوارت کوشید. (1515- 1554 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
راهنمایی خواستن، طلب هدایت کردن، هدایت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرواح
تصویر استرواح
راحتی، آسایش، آسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
پس گرفتن، پس دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
بازایستادن از فعالیت جسمی یا فکری برای آرامش یافتن، دفع خستگی، بازیافتن نیرو یا سلامتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استروان
تصویر استروان
قاطرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، قاطربان، استربان، قاطردار، استردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استطراد
تصویر استطراد
در بدیع خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، برای مثال حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر من اند (سعدی۲ - ۴۲۷) و یا عشق می ورزم و امّید که این فنّ شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود (حافظ - ۴۵۷)بیان کردن مطلب در زمان مناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استراتوس
تصویر استراتوس
ابر استراتوس، نوعی ابر باران زا به شکل نوار دراز
فرهنگ فارسی عمید
دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، 53000 گزی جنوب قیدار. کوهستان سردسیر. دارای 447 تن سکنه شیعه. آب آن از بزینه رود، محصول آنجا غلات، بنشن، دارای قلمستان. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیاستمدار و مارشال فرانسوی. مولد آژن. وی درمعاهدۀ نیمگ شرکت داشته است. (1607- 1686 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اِ رُدْ)
نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعۀ قابل سیر سفاین. و تجارت آن رونق دارد، مقصر شمردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استراضه
تصویر استراضه
خرسند خواهی، خوش آمدن، دل به دست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریز دروغین، روانی کار، کناره پردازی: از زمینه سخن بیرون رفتن از پیش دشمن گریختن برای فریفتن او، شمول خواستن، از مطلب دور افتادن، گوینده یا نویسنده ضمن مدح یا هجو یا تغزل از مطلب اصلی خارج شود و بمضمون دیگر بپردازد آنگاه باز بمضمون نخستین باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراتوس
تصویر استراتوس
لاتینی دراز ابر مهمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راه جستن، پندخواهی ارشاد طلبیدن راهنمایی خواستن طلب هدایت کردن راه راست جستن،جمع استرشادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرفاد
تصویر استرفاد
یاری جستن یاری جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرواح
تصویر استرواح
بو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تک نشینی جدا نشینی، یکه گزینی، تک کاری به تنهایی کارکردن تنها شدن بچیزی تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهایی خواستن خواستار تنهایی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی بر گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
آرمیدن، راحتی کردن، آسایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
((اِ تِ))
پس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استراتوس
تصویر استراتوس
((اِ تِ))
ابری لایه لایه که پهنه آسمان را می پوشاند و معمولاً باران زاست، ابر لایه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
((اِ تِ))
آرامیدن، آسایش خواستن، آسایش، آسودگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استفراد
تصویر استفراد
((اِ تِ))
تنها شدن به چیزی، تنها رفتن پی کاری، تنها کردن کاری را، تنهائی خواستن، خواستار تنهائی بودن، کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرشاد
تصویر استرشاد
((اِ تِ))
راهنمایی خواستن، راه راست جستن، مفرد استرشادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرواح
تصویر استرواح
((اِ تِ))
آسایش جستن، آسایش یافتن، برآسودن، بو گرفتن، گندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استطراد
تصویر استطراد
((اِ تِ))
از پیش دشمن گریختن و فریفتن او، از مطلب دور افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
آسایش، آرمیدن، آسودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
بازگرداندن، واپسداد، پس گیری، بازپس گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
Extradition, Reclamation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
Recess, Rest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
экстрадиция , рекламация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استراحت
تصویر استراحت
перерыв , одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
Auslieferung, Rekultivierung
دیکشنری فارسی به آلمانی