با عملی نکوهیده سزاوار نکوهش شدن. مذموم شدن. ارتکاب کاری کردن و بعلت آن سزاوار نکوهش شدن: استذم ّ الی الناس، کاری کرد که بر آن ازدر نکوهش گردید. (منتهی الارب) ، شهری است به سوارقیّه. (منتهی الارب) ، دهی است بخراسان. (منتهی الارب)
با عملی نکوهیده سزاوار نکوهش شدن. مذموم شدن. ارتکاب کاری کردن و بعلت آن سزاوار نکوهش شدن: استذَم َّ الی الناس، کاری کرد که بر آن ازدَرِ نکوهش گردید. (منتهی الارب) ، شهری است به سَوارِقیّه. (منتهی الارب) ، دهی است بخراسان. (منتهی الارب)
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد