- استدنی
- قابل استدن شایسته گرفتن
معنی استدنی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرفتن چیزی ستدن ستادن اخذ کردن، تسخیر کردن تصرف کردن
دریافت کردن، گرفتن
اثبات
اجتهاد
ملموس
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
ثبات قدم پایداری مقاومت بجد گرفتن کاری را مواظبت کردن، توقف و اهمال
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
توانگری، بی نیازی توانگری خواستن خواستار بی نیازی بودن، توانگر شدن، بی نیاز گشتن، بی نیازی توانگری، عدم تقید بی قید بودن، ناز، حالتی است که عارفان کامل بدان نایل آیند و آن بی نیازی از ماسوی الله (آنچه جز خداست) و نیاز و فقر در برابر خداوند است. یا استغنا از... بی نیاز شدن، از... یا استغنا بخرج دادن، بی نیازی نمودن استکبار. یا استغنا طبع. مناعت طبع بلند طبعی بی پروا بودن نسبت بامور جزئی و ناچیز، توانگری خواستن خواستار بی نیازی بودن، توانگر شدن، بی نیاز گشتن، بی نیازی توانگری، عدم تقید بی قید بودن، ناز، حالتی است که عارفان کامل بدان نایل آیند و آن بی نیازی از ماسوی الله (آنچه جز خداست) و نیاز و فقر در برابر خداوند است. یا استغنا از... بی نیاز شدن، از... یا استغنا بخرج دادن، بی نیازی نمودن استکبار. یا استغنا طبع. مناعت طبع بلند طبعی بی پروا بودن نسبت بامور جزئی و ناچیز
پنگانی منسوب به استکان
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
بر پا شدن
دستگیری خواستن
جدا کردن بیرون آوردن خارج کردن، بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با ذکر ادواتی مانند: مگر سوای الا بجز: همه آمدند بجز جمشید، کلمه (ان شا الله) بر زبان راندن ان شا الله گفتن: ترک استثنا مرادم قسوتی است نی همین گفتن که گفتن حالتی است ای بسا ناورده استثنا بگفت جان او با جان ایشان بود جفت. (مثنوی مولوی)، جدایی خروج، جمع استثناآت
بیش خواهی در خواست فرا خواندن خواندن، درخواست کردن، در خواستن با فروتنی، خواهش با تضرع در خواست: استدعای شرفیابی کرد، جمع استدعاآت، خواندن، خواستن، درخواست کردن، خواهش کردن
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
راست شدن استوار گردیدن
لمس کردنی، ملموس
پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
خواهش، درخواست
خواهشمند
لایق ایستادن شایسته قیام مقابل نشستنی
منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی
قدیمی، دیرینه، تاریخی
ثروتمند، توانگر، بی نیاز
گستاخی، بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
آنچه بر زمین پهن کنند مانند قالی و جز آن
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
کسی که چیزی درخواست می کند، درخواست کننده
واستاندن، بازستاندن، بازگرفتن، واپس گرفتن