جدول جو
جدول جو

معنی استدماء - جستجوی لغت در جدول جو

استدماء(خوا / خا)
بنرمی خواستن حق خود را از غریم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استثمار
تصویر استثمار
بهره بردن ناعادلانه از حاصل کار دیگران، بهره کشی، در علوم سیاسی استفادۀ ناعادلانۀ کشورهای قوی از منابع اقتصادی کشورهای ضعیف، بهره گرفتن از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحمام
تصویر استحمام
به حمام رفتن و خود را شستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استجماع
تصویر استجماع
گرد آمدن، فراهم آمدن، جمع شدن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
جامۀ گرم پوشیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ گُ تَ)
دراز کردن دست بسوی...: استدی الیه بیده، دراز کرد دست را بسوی او. (منتهی الارب). دست یازیدن به.
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ بَ رَ دَ / دِ)
ارادۀ دیدن کسی کردن.
لغت نامه دهخدا
خواندن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). خواندن بخود: مثالی به استدعای شاه شار روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 341).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سزاوار ملامت گشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نزدیک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ادناء. (منتهی الارب) ، دانستن، دیدن خواستن، کنکاش خواستن از کسی، یقال: فلان یسترأی ̍ من الرّیاء، کما تقول یستحق و یستعقل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
در پی چیزی رفتن و آنرا ستاندن. جستن چیزی را نزد کسی و گرفتن آنرا: استذمیت ما عنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ / کِ)
طلب نمو کردن
لغت نامه دهخدا
(مِهْرْ وَ)
استئماء. پرستار گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). بکنیزکی گرفتن. برده و یسیر خریدن. کنیزک گرفتن. کنیزک خریدن. (زوزنی) ، بی خود و بی خرد گردیدن. بی خرد گشتن آدمی، بیقین دانستن امری را. (از منتهی الارب) ، ترسیدن خر، عوض گرفتن. استبدال. عوض کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ گَ)
رجوع به استیماء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استثمار
تصویر استثمار
نتیجه ثمر کسی را خواستن نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحماق
تصویر استحماق
گول خواست (گول احمق) گول زدن، نابخردی، گول کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحمام
تصویر استحمام
بگرمابه رفتن، آب گرم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبطاء
تصویر استبطاء
درنگ خواهی کند یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتمام
تصویر استتمام
پایان خواهی به سر آوردن رسا کردن بپایان بردن بسر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحذاء
تصویر استحذاء
دم پایی خواستن، دهش خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجداء
تصویر استجداء
دهش خواهی در یوزگی نیاز خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجمار
تصویر استجمار
گردهمایی سپاه، گردهمایی مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجماع
تصویر استجماع
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذماء
تصویر استذماء
پس گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحصاء
تصویر استحصاء
شمار خواست آمار خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحفاء
تصویر استحفاء
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در زنهارآمدن، زنهار خواستن، استوانیدن (استوانی اعتماد) زینهار خواستن زنهار خواستن امان طلبیدن بزنهار کسی در آمدن، در امان آمدن خواستن، پناه بردن به، حالت کسی که مال غیر بطور مشروع نزد او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماء
تصویر استماء
به کنیزی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدفاء
تصویر استدفاء
بالا پوش خواستن پوشش گرم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحمام
تصویر استحمام
((اِ تِ))
به حمام رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحلاء
تصویر استحلاء
((اِ))
شیرین شمردن، شیرین داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استثناء
تصویر استثناء
((اِ تِ))
جدا کردن، بیرون آوردن، ان شاءالله گفتن، مفرد استثناعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحمام
تصویر استحمام
خودشویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استثمار
تصویر استثمار
بهره کشی
فرهنگ واژه فارسی سره