- استحلاف
- سوگند خواستن سوگند خواهی سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن، سوگند دادن
معنی استحلاف - جستجوی لغت در جدول جو
- استحلاف
- سوگند دادن، قسم دادن
- استحلاف ((اِ تِ))
- سوگند خواستن، قسم دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدی خواستن
گران فروشی، وام خواستن
سخت روزگاری ترش زمانی
کهنه پوشی، ترنجیدن گوش (ترنجیدن کوفتگی و خشک شدن اندامی است)
جانشین گزیدن، آب بر کشیدن جانشین کردن جانشین ساختن، جانشینی
رواخواست بحلی خواستن حلال کردن طلبیدن، حلال ساختن حلال شمردن، حلال ساختن
دوشیدن خواستن پر شیری
حلالیت خواستن، مباح دانستن، حلال دانستن
کسی را به جای خود خلیفه کردن، جانشین کردن
شیرین شمردن، شیرین خواستن
شیرین دانستن
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرمانبردار شدن، طلب سلامت
بر کشیدن شمشیروجزآن
لغزیدن، لغزیدن خواستن
یونانی سلاب همی باز جستندر از سپهر به سلاب تا برکه گردد به مهر (شاهنامه) ابزاری است که برای اندازه گیری موقع و ارتفاع ستارگان و دیگر امور فلکی بکار میرفت. اصطرلاب، اسطرلاب، آلتی استکه منجمان با آن ارتفاع ستارگان راحساب میکنند
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
استوار شدن، استواری
سزاوار شدن، شایستگی
خوار وکوچک شمردن
نگه داشتن
کندن خواستن
خبر پرسیدن، سوال از کسی کردن
گم خواستن
بخود بار آمدن، یاد داشتن
به دست آوردن، بازیافت خواستن بازیابی برداشت حاصل خواستن طلب حصول نتیجه گرفتن،جمع استحصالات
شمار خواست آمار خواستن
ستودن، خوب جلوه دادن
مانده شدن ماندگی